قسمت پانزدهم: "دریاچهی قو"
.
.
.
.آخرین چیزی که چشمهای آستیگمات تهیونگ منتظرش بود، دیدن اونجین و جونگکوکِ مریض و احمق ساعت دوازده شب در تاریخ سی و یکم دسامبر بود. تولدت مبارک گفتن همانا و متبرک کردنِ اون دو تا کلهپوک همانا. نه اینکه ذوق نکرده باشه ولی شما نمیدونستید تهیونگ چه استرسی رو متحمل شده بود و مثل احمقها نقشهی جونگکوک و اونجین که به ناشیانهترین شکل ممکن چیده شده بود رو عملی کرد. واقعاً ناشیانه چیده شده بود ولی وقتی طرف مقابلت یک عدد تهیونگِ احمق و کندذهن باشه حتما عملی میشه.
یک چیز دیگری که تهیونگ انتظارش رو نداشت، تشریف اوردن اون دو احمق توی واحد جدید آپارتمانیشون بود و نشستن اون بندگان خدا روی مبلهایی که هنوز به درستی چیده نشده بودن. جیهه اولش کمی نگاههای بد انداخت و به تهیونگ و دوستانش چشمغرههای بدی رفت ولی بعد از کمی صحبت کردن با دوستهای پسرش و دیدن اون کیک تولد اندازهی سر سوزن نرم شد.
پدر تهیونگ کمی شرمنده شده بود چون بخاطر شرایط پیش اومده نتونسته بودن تولد تنها فرزندشون رو طور بهتری جشن بگیرن ولی برای تهیونگ واقعاً این مسائل مطرح نبود. جونگکوک و اونجین بعد از اینکه تهیونگ رو سکته دادن، یک کتک مفصل خوردن و بخاطر سرما و نبود چنگال و بشقاب توسط جیهه که پیگیر تأخیرات پسرش شده بود به طبقهی بالا دعوت شدن.
حالا این دوستانِ عزیز، بسیار مظلومانه با کاپشنهای پفپفیای که به تن کرده بودن روی مبل نشسته و بیسر و صدا کیک شکلاتیای که خریده بودن رو میل میکردن. سکوت معذبکنندهای که بینشون قرار گرفته بود داشت جونگکوک رو به معنای واقعی کلمه دیوونه میکرد.
جونگکوک به جیهه نگاه میکرد و به محض چشم تو چشم شدن با زن سریع سرش رو پایین میانداخت چون اون اخمی که روی ابروهای نازک و قهوهای رنگ مادرِ بسیار جوانِ تهیونگ قرار داشت میترسوندش. خانم لی جیهه واقعاً ابهت یک مادر فولاد زره رو داشت.
اونجین با دستهای یخزده بشقاب گرد سفید رنگی که با خامههای قهوهای کثیف شده بود رو روی میز شیشهای نه چندان تمیزی که روبهروی مبل قرار داشت، گذاشت و با سرفهی کوتاهی توجه والدین تهیونگ رو جلب کرد.
- خیلی ممنونم.
- زحمتشو شما کشیدین.
جیهه با لحن خنثی و بدون هیچ منظوری گفت و تن صداش به قدری بلند بود که توی پذیرایی به نسبت بزرگ و واحد خالیشون اکو بشه و بپیچه.
پدر تهیونگ در عوض لبخندی برای قدردانی زد و به ساعتش نگاهی انداخت که نشون میداد تقریباً به ساعت یک بامداد نزدیک شدن.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
E-Boy VS Good Boy | VKOOK
Hayran Kurgu「 ایبوی در مقابل پسر خوب 」 • ژانر: درام، عاشقانه، مدرسهای، محدودیت سنی . . کودکی، خردسالی جزئی از مهمترین دوران زندگی ما انسانها به حساب میاد. ما یاد میگیریم و با هر زمین خوردنی دوباره بلند میشیم و تجربه کسب میکنیم. ما به دنیا اومدیم تا یاد ب...