قسمت سی و هشتم: "باکلاس و کتشلواری"
.
.
.
.پلهی دیگری رو بالا رفت و وقتی به طبقهی دوم ساختمان قدیمیای که درش ساکن بود رسید، حس کرد این دومین قلهای هست که داره برای رسیدن به قلهی اورست پشت سر میگذاره. آهی از خستگی کشید و برای بار هزارم بابت اینکه طبق معمول آسانسور فرسودهتر از ساختمان، خراب و بلااستفادهست لعنتی به خودش و محل زندگیش فرستاد.
نمیدونست منظور جونگکوک از چند تا چیز کوچک و سبک دقیقا چی بوده ولی مطمئن بود این اسباب و اثاثهایی که بالا میبرد و مقدار کثیریشون هم هنوز توی ماشین جونگکوک قرار داشتن، سبک و کوچک به حساب نمیان. شاید کمی دید تهیونگ نسبت به پسر مو بلند متفاوت بود شاید هم جونگکوک فکر میکرد دوستپسرش کارگر باربری وسایل سنگینه و بالا بردن این چندتا کارتن به طبقهی چهارم ساختمان براش سخت نیست.
تهیونگ زمانی که به طبقهی سوم رسید مجبور شد دو کارتن سنگین و بزرگی که در دست داشت رو روی زمین قرار بده و با کشیدن چند نفس عمیق به خودش امیدی واهی بده که راهی تا مقصد باقی نمونده، البته اگر این مسئله که هنوز کلی وسیله توی ماشین و دم در ساختمان منتظرش هستن رو نادیده میگرفت.
پلههای راهپله به دلیل مهندسی غیراستاندارد و قدیمی ساختمانسازی، تیز و مرتفع بودن و این شدیداً کار رو برای تهیونگی که جز افراد ورزشکار بهشمار نمیومد، سخت میکرد. با این حال تهیونگ قرار نبود امیدش رو از دست بده و باز هم با قدرت و بدنی عرق کرده به کارش ادامه میداد.
زمانی که جونگکوک خیلی سرحال و پرانرژی با چندتا کیف آویزان شده به خودش و دو تا کارتن بزرگ سریع پلهها رو پشت سرگذاشت و به تهیونگِ خسته و بینوا رسید، صاحبخانه حس کرد دلیل سیزدهمش رو برای خودکشی پیدا کرده. چرا جونگکوک و مهندسی افتضاح راهپلهی ساختمان رو لعنت میکرد؟ تهیونگِ ابله! در عوض خودت رو بابت ورزش نکردن لعنت کن!
- خسته شدی؟
جلوی خودش رو برای نشان ندادن واکنش تندی در برابر جونگکوک، گرفت و به بازوهای قوی و ماهیچههای برجستهی دست پسر نگاه پرحرصی انداخت که با بیرحمی، یا شاید هم با لوندی از رکابی سیاهرنگ پسر بیرون زده بودن و تهیونگ به بالاترین درجهی حسادت رسید. خوشبختانه نتیجهی گرمای هوا و فشاری که حین حمل کارتنها بهش وارد شده بود، صورتی سرخ و قرمز بود که چهرهی برزخی پسر رو پنهان میکرد.
- نه اصلا!
تهیونگ با لبخند پررنگی گفت و با اعتماد به نفس خم شد و کارتنها رو بدون آمادگی بلند کرد. مهرههای کمرش بخاطر ضعف و ناتوانی جیغی کشیدن ولی پسر قرار نبود چیزی رو به روی خودش بیاره و جلوی دوستپسر عضلهای و ورزشکارش شبیه یه پسر لوس مامانی با زخمبستر رفتار کنه. تهیونگ توی کل زندگیش تنها یک ورزش انجام داده بود که اون هم یوگا نام داشت و توی کلاس بیشتر سعی میکرد مغزش رو ورزش بده تا اینکه ماهیچههای بدنش درگیر بشن.
YOU ARE READING
E-Boy VS Good Boy | VKOOK
Fanfiction「 ایبوی در مقابل پسر خوب 」 • ژانر: درام، عاشقانه، مدرسهای، محدودیت سنی . . کودکی، خردسالی جزئی از مهمترین دوران زندگی ما انسانها به حساب میاد. ما یاد میگیریم و با هر زمین خوردنی دوباره بلند میشیم و تجربه کسب میکنیم. ما به دنیا اومدیم تا یاد ب...