•| بیست و سه: قلبِ قرمز

1.7K 472 632
                                    

قسمت بیست و سوم: "قلب قرمز"
.
.
.
.

پاییز رفته رفته جاش رو توی دل همه باز می‌کرد، رنگ و بوی آسمان شهر رو بیشتر از دیروز عوض می‌کرد و به اهالی سئول هشدار می‌داد که زمان زیادی تا زمستان باقی نمونده پس جمع کردن آذوقه‌هاتون رو از یاد نبرید. خورشید زودتر غروب می‌کرد و دیرتر طلوع، و سردی هوا باعث می‌شد حتی توی خونه هم لباس‌های ضخیم و گرم به تن داشته باشی.

باران‌هایی که نم‌نم می‌بارید، چاله‌ها و گودال‌هایی که معمولا پر از آب و گِل بودن و چکمه‌های نو و جدید مردم رو کثیف می‌کردن. دستان سردی که با قفل شدن در یکدیگر سعی می‌کردن گرما رو به خودشون هدیه بدن. این فصل، حال و هوای عشاق رو داشت ولی حیف که خیلی‌ از مجردها و کفترهای بی‌جفت مجبور بودن برای این‌که جلوی حسادتشون رو بگیرن، توی اتاقشون بنشینن و با چهره‌ای منزجر به استوری‌های اپلیکیشن اینستاگرام مردم نگاه کنن.

"آه عزیزم در این شبِ پاییزی، برای تو مانند همین برگ‌ها سقوط می‌کنم‌. فدایت شوم عزیزکم. دلبرک قشنگم بوس بوس."

بوسه؟ عشق؟ قلب قرمز برای کپشن‌ها؟ خدای من تهیونگ داشت از پاییز و زوج‌ها و لباس‌های هماهنگ شده‌شون بالا میورد.

نمی‌فهمید چرا اینقدر از این محتوا متنفره ولی باز هم هر روز دنبالشون می‌کنه. البته که کلی کتاب و پروژه داشت که آرزو می‌کردن تهیونگ حداقل زیرچشمی نگاهشون بیاندازه ولی باز هم پسر نوجوان با لجبازی روی تختش لم می‌داد و حین غرق کردن خودش لای لباس‌های ضخیم و نرمش، استوری‌های ملت رو با انزجار تماشا می‌کرد و با تلقین سعی داشت خودش رو قانع کنه فصل کفتران عاشق خیلی هم زشت و بدترکیبه.

اگر خیلی مرد روزگاری، نظرت چیه توی فصل زمستان که عشقت مثل سگ سرما خورده و به طرز چندش‌آوری توی دستمال کاغذی فین‌ می‌کنه، همراه با کلی جوش و بینی‌ای که پوست پوست شده ازش عکس بگیری و بذاری توی استوری و با یک قلب قرمز گنده توی کپشن، قربون صدقه‌اش بری؟ همه با کلی آرایش و لباس‌های گرون قیمت توی فصلی که آب و هوا خیلی دلچسبه زیبا و البته سلامت دیده میشن.

تهیونگ کلاه هودی جدیدش رو روی سرش کشید و لحافش رو از روی پاهاش کنار زد. تنها دلخوشیش این بود که ست جدید هودی و شلوار توسی رنگش حسابی به تنش نشسته توش احساس راحتی داره. خرید کردن حال تهیونگ رو خوب می‌کرد.

بعد از پوشیدن جوراب‌های پنبه‌ای و نرمش، تختش رو مرتب کرد و دمپایی‌های روفرشیش رو پوشید. سشوار رو به برق زد و باقی نم موهای تمیز و خوشبوش رو گرفت و در همین حین باد گرمش رو زیر هودیش گرفت و از داغ شدن بدنش آهی از سر لذت کشید.

وقتی کارش تموم شد، دستی به سر و روش کشید و راضی از صورت صاف و بدون ریشش، گوشیش رو توی جیبش گذاشت و مثل میگ‌میگ از اتاقش بیرون رفت‌. پنجشنبه بود و تهیونگ می‌دونست جیمین این موقع شب توی خونه‌اش تنهاست و تازه از سر کار برگشته پس دیگه به مرد زنگی نزد. خستگی کلاس‌های امروز دانشگاهش همراه قطرات آب گرم به چاه فاضلاب فرستاده شده بود و به نسبت سرحال بود.

E-Boy VS Good Boy | VKOOKحيث تعيش القصص. اكتشف الآن