قسمت بیست و هشتم: "نه ترحم، نه دلسوزی"
.
.
.
.برای مدت کوتاهی به صدای آهنگی که بلندتر شده بود، جیغ و همهمهی مهمانها و حتی بوی الکل و دود سیگار عادت کرد ولی حالا سرش به لطف نوشیدنیهای الکلیای که خورده بود درد میکرد و نیاز داشت تا سرش رو روی بالشت نرم و گرمش بذاره.
چند لحظه چشمهاش رو بست و شقیقههاش رو با کلافگی میان دستهاش فشرد. به قدری سردرد داشت که برای مدتی بیخیال نوشیدن چیزی بشه با وجود اینکه هر لحظه بیشتر از قبل برای اون نوشیدنیها مشتاق میشد. تهیونگ هم وضعیت بهتری نداشت. حداقل مست بودن بهش میساخت و مغزش بیشتر از جونگکوک تحتتاثیر الکل فرار گرفت. مثلا تهیونگ قرار بود ازش مراقبت کنه ولی چون همیشه پسر کسی بود که حواسش رو تمام و کمال به جونگکوک میداد، این سری دیگه سمت الکل نرفت تا سالم به خونه برگردن.
جمع دوستانهشون شلوغ، پر سر و صدا و امشب برعکس همیشه خستهکننده بود ولی سعی میکرد خیلی به روی خودش نیاره که توی حال و هوای خوبی نیست. تهیونگ هم برای عادت کردن به جمع و فضای مهمونی بیشتر از همیشه الکل میخورد و سیگار میکشید و خدا خدا میکرد ههسو به تهیونگ چیزی بیشتر از سیگار تعارف نکنه که اون موقع واقعا خاک بر سر جونگکوک چون تهیونگ مست هم به زور جمع میشد چه برسه به تهیونگی که نئشه هم شده. جونگکوک از آدمهای نئشه دوری میکرد چون کلا از هر چیزی که به مواد مخدر ختم میشد باید فاصله میگرفت مخصوصاً افرادی که مصرفشون میکردن.
دفعهی اولی که باهمدیگه سیگار کشیدن، دقیقا بعد از اولین روزی بود که با اونجین بهم زده بودن. هنوز به تهیونگ در اون باره چیزی نگفته بود و بعد از مدت زیادی اون هم به بدون اینکه به کسی چیزی بگن باهمدیگه قرار ملاقات گذاشتن. تهیونگ کسی نبود که اهل سیگار کشیدن باشه ولی چون کارت دانشجویی داشت، جونگکوک اون رو برای خرید سیگار جلو فرستاد و تهیونگ خیلی سریع با اون نخهای سفید رنگ طعمدار اُخت گرفت. چیزی که جونگکوک اصلاً انتظارش رو نداشت.
الان هم با وجود اینکه تندتند و بیحواس سیگار میکشید و الکل میخورد باز هم معصومیت و قیافهی بچه خرخون بودنش رو به طور کل حفظ کرده بود طوری که انگار عیسی مسیح در حال انجام کارهای ناجور و نامقدسه.
تهیونگ که هنوز کمی هوشیار بود و خیلی با جمع دوستانهی جونگکوک حال نمیکرد فقط خیلی خوشحال بود از این بابت که دوستهای جونگکوک توی سیگار تعارف کردن زیادی دست و دلبازن چون خودش هیچی به همراه نداشت و حتی فندک جونگکوک دستش بود. طرف دیگهی جمع جونگکوکی نشسته بود که توی خوردن الکل و کشیدن سیگار جلوی خودش رو میگرفت و چشمهاش زیرکانه تهیونگ رو میپاییدن.
BẠN ĐANG ĐỌC
E-Boy VS Good Boy | VKOOK
Fanfiction「 ایبوی در مقابل پسر خوب 」 • ژانر: درام، عاشقانه، مدرسهای، محدودیت سنی . . کودکی، خردسالی جزئی از مهمترین دوران زندگی ما انسانها به حساب میاد. ما یاد میگیریم و با هر زمین خوردنی دوباره بلند میشیم و تجربه کسب میکنیم. ما به دنیا اومدیم تا یاد ب...