•| شش: بسوز!

2.4K 544 375
                                    

قسمت ششم: "بسوز!"
.
‌.
.
.

تهیونگ بعد از به دست اوردن اطلاعات مهمی از خانواده‌ی کیم شماره‌ی دو، صاحب خونه‌ی طبقه‌ی اول پلاک شماره‌ی پنجاه و دو همه‌چیز رو گذاشت کف دست مامان عزیزتر از جونش و جی‌هه تعبیرات خوبی برای اطلاعات به دست آمده داشت.

تعبیر اول، اون‌ها می‌خوان سوکجین رو بفرستن انگلیس و خب مقدار نسبتاً زیادی پول لازم دارن. خانواده‌ی کیم سال‌هاست از یک ماشین و یک خونه‌ی داغون استفاده می‌کنن و رفت و آمد خونه‌شون صفره. نه مهمونی میدن نه مهمونی میرن. صرفه‌جویی در هزینه‌ها! ترجیح میدن پول‌هاشون رو جمع کنن تا پسر یکی یدونه‌شون رو بفرستن خارج از کشور و برای ساخت خونه و تجمیع سند پولی وسط نگذارن.

تعبیر دوم، دقیقاً همون تعبیر اول با این تفاوت که خودشون هم‌ می‌خوان از کره برن و کون پسرشون رو لحظه‌ای رها نکنن.

تعبیر سوم، اون زن عفریته‌ی آقای کیم حاضر نیست کمی از خساست خودش کم کنه و پولی وسط بگذاره تا به نفع همسایه‌ی طبقه‌ی بالاشون هم باشه چون خودشون مهم هستن نه دیگران!

تعبیر چهارم، خونه‌شون رو به تازگی بازسازی کردن و خرج روی دستشون گذاشته پس با خراب کردن ساختمون و ساخت دوباره‌اش کنار نمیان.

تعبیر پنجم، پول ندارن.

خود تهیونگ این فرضیه رو رد می‌کرد.

تهیونگ روی صندلی، پشت میزش نشسته بود و اجازه می‌داد باد سرد اواخر پاییز تنش رو بلرزونه. وقتی می‌خواست فکر کنه ترجیح میداد اتاق رو تبدیل به یک یخچال کنه و دست و پاهاش مثل برف، یخ بزنن. هودی کلفتش مانع می‌شد گرمای بدنش از بین بره بخاطر همین فقط از مچ پا به پایین و دست‌هاش تبدیل به قندیل شده بودن.

دستی به موهای تازه کوتاه شده‌اش کشید و راضی از اینکه چتری‌های فر و بلندش دیگه جلوی دیدش رو نمیگیرن، کلاه هودیش رو سرش کرد. گوشیش رو یک دستی از روی میزش برداشت و فضای مجازیش رو چک کرد. چند روز پیش به کمک‌ اونجین عکسی گرفته بود و حالا اون عکس به عنوان پروفایلش خودنمایی می‌کرد.

توی‌ گروه مدرسه‌شون فقط صحبت از تکالیف و امتحانات بود و تهیونگ بدون این‌که کامل مطالعه‌شون کنه فقط از گروه خارج شد. وقتی‌ می‌خواست اس‌ام‌اس‌هاش رو چک کنه اتفاقی دستش به تلفن‌ها خورد و اسم پارک جیمین اون وسط درخشید. معمولاً کسی به تهیونگ زنگ نمی‌زد جز والدینش به همین خاطر هنوز شماره‌ی جیمین عضوی از کانتکت‌های جدید تهیونگ بود، بعد از شماره‌ی اونجین.

چند روز می‌شد که تهیونگ به این پی برد که اونجین دختر لوس و بدی نیست و دوستی باهاش میتونه خوب و دوست‌داشتنی باشه. تهیونگ‌ حتی اگر می‌خواست هم نمی‌تونست به اونجین طور دیگه‌ای نگاه کنه. اگر صمیمی‌تر می‌شدن، شاید اونجین میتونست نقش یک خواهر رو براش داشته باشه.

E-Boy VS Good Boy | VKOOKOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz