فصل ۸
بهار ۲۰۱۲ - لندن - فرودگاه نیروی هوایی سلطنتی نورثولت
«خب من یه بار دیگه تمرین و تکرار میکنم که قراره به آلیس چی بگم پس با دقت بهم گوش بده الکس. اول که وارد اتاق معاینه شدم، اول بهش لبخند میزنم و میگم روزتون زیبا دکتر ایوانز، چه روز زیباییه اینطور نیست؟»
«لکسی بهت اطمینان میدم اگه اینطوری شروع کنی توی پروژهی لاس زدن با اون دختر ریدی.»
«پس باید چه غلطی کنم؟ ایدهی بهتری داری؟ نکنه انتظار داری عین تو جلوی کراشم مثل گربههایی که بهشون شیر و گوشت نرسیده سرم رو پایین بندازم و نهایتا گونههام سرخ بشه و با لحن لوسی بگم ممنونم خانم ایوانز؟»
«نه، چرا داری مسخرهام میکنی؟ من فقط ترجیح میدم خودم باشم تا اینکه شروع کنم یکبند طوری حرف بزنم که کراشم معذب بشه. به نظرم باید اینطوری امتحانش کنی که، سعی کنی بیشتر خودت باشی. میدونی؟ لکسی پتل باش! لکسی پتل شجاع و سخاوتمندی که با اعتماد به نفسه و از لاسهای مسخرهای مثل تعریف کردن از سایز سینههای آلیس یا تعریف کردن از اینکه وقتی رژ قرمز میزنه خیلی سکسی میشه استفاده نمیکنه. متوجه منظورم هستی؟»
«الکس این حرفها از مراحل مقدماتی من بود. خواهشا یادم نیار میخواستم این حرفهای احمقانه رو به اون دختر معصوم و موقر تحویل بدم.»
«خوبه خوبه. پس اولش بهش اجازه بده مدارکت رو چک کنه، بعد معاینهات کنه و کارت AMC جدیدت رو بهت بده. بعد ازش خیلی تشکر کن یا نشون بده که خیلی بهت لطف کرده که معاینهات کرده. اوه راستی لکسی، یادته توی تمرینات ورودی آکادمی یه بار انقدر شنا رفتی که کتفت محکم خورد زمین و تا یک سال درگیر آسیبدیدگیاش شدی؟ میتونی ازش یه قصه سر هم کنی و بگی که گهگداری کتفت خیلی درد میکنه تا بیشتر بهت توجه کنه. فقط حواست بشه وقتی داری براش قصه تعریف میکنی سعی کن خیلی از خودت تعریف کنی مطمئنم اینطوری جذبت میشه.»
«شوخیت گرفته؟! متاسفانه این لوسبازیها برای جنابعالیه که وقتی لوسی رو میبینی و خودت رو میزنی به موشمردگی تا بهت توجه کنه! تازه ما اصلا مطمئن نیستیم که آلیس لزبینه یا نه. فکر کنم باید یا یهویی بوسش کنم یا از رنگ رژ لبش و سایز ممههاش تعریف کنم.»
«هی! لکسی وقتی مغزت رو به کار میاندازی احمقترین میشی! پس لطفا فکر نکن! میخوای دخترهی بیچاره رو کلی معذب کنی؟»
«آقای براون متاسفانه من مثل تو قصهگوی خوبی نیستم و جدا نمیدونم از کجا شروع کنم. اگه اینبار نتونم مخش رو بزنم، شانسم به باد میره. این تنها فرصتمه چون تا هفتهی آینده آلیس از اینجا میره.»
«از جملهات خوشم نیومد لکسی، مخ زدن؟ لطفا دربارهی اون دختر بیچاره اینطوری نگو.»
«انقدر ازش طرفداری نکن. شایعه شده هفتهی قبل یکی از افسرها بهش طعنه زد و سعی کرد ببوستش و آلیس هم با پا زد از تخمهای طرف! نکنه متوجه بشه من ازش خوشم اومده و از ممههام ضربه بزنه؟ خدایا ممههای نازنینم به گا رفته الکس!»
YOU ARE READING
Quixotic
Mystery / Thrillerبهش میگفتن کیشوتیک! یک مرد آرمانگرا و خیالپرداز که رهبر پایینشهریهای لندن شده بود. مردی که دست به جنایت زد تا عدالت رو با چنگ و دندون حفظ کنه. اون آرمانشهری ساخته که مردمش هنوز برای دسترسی به منابع طبیعی و انسانی به بالاشهریها نیازمندن. رهبر پایینشه...