فصل ۲۷
پاییز ۲۰۲۲ _ پایگاه اطلاعاتی شمال لندن
آقای براون حس پدری رو داشت که به علت سرپیچیهای پسر نوجوانش به مدرسهاش رفته تا گناهانش رو توجیه کنه. البته چانیول هیچ وقت پسری نبود که در مدرسهی نظامی لندن سرپیچی کنه یا خطای رفتاری ازش سر بزنه.
براون میانسال به خوبی هفدهسالگی چانیول رو به یاد داشت. همون پسر موقری که سر وقت معلم خصوصیاش رو برای یادگیری کامل انگلیسی ملاقات میکرد، در مهمانیهای سران بریتانیا کت مورد علاقهاش رو میپوشید، آستین پیراهنش رو دکمه کرده و پیانو میزد و سعی میکرد کوچیکترین خطایی ازش سر نزنه، مثل شاهزادهها در عمارت براون میچرخید، مثل باقی همسنهاش به کنجکاوی و گستاخی کردن نمیپرداخت و در عوض تمام روزش رو مثل پروانهای در پیله پیچیده شده، داخل اتاق زیر شیروونی میگذروند، به مطالعات فلسفی و سیاسی اهمیت میداد و تا نیمهشبها ویولن مینواخت و با ذغال و رنگ به جان پنجرههای اتاق میافتاد.
در بین همهی اینها افکاری بیمارگونه چانیول نوجوان رو مورد حمله قرار میدادن. دستهی اول، افکار همیشگی و تودههای سیاه خودش بودن و دستهی بعدی مربوط میشد به هم مدرسهایهاش. این افکار بیمارگونه همیشه رفتارهاش رو مورد حمله قرار میدادن. اینکه چرا رفتاری همرنگ با همسن و سالهای خودش نداشت یا چرا به عنوان پسری که توی یک مدرسهی نظامی درس میخوند، هیچ جدیت و قاطعیتی نداشت و چرا انقدر در حضور همه سعی میکرد لبخند بزنه و از خشونت دوری کنه. انتهای این حملهها ختم میشدن به انزوا طلبی بیمارگونهی چانیول، چیزی که با بکهیون خیلی توش اشتراک داشت.
صفحات زونکن خودکشیهای زنجیرهای _ نام عجیبی که توسط جکسون برای پرونده انتخاب شد بود _ در دستهای پدرخواندهی میانسال ورق میخورد و نمیتونست اظهاری کنه، چرا که پسرش به واسطهی تئوریهای افسر عالی رتبه سازمان، متهم به نقش داشتن پشت این خودکشیهای زنجیرهای شده بود. که البته به نظر خودش تئوریهای افسر جکسون غیرمنطقی و غیرقابل درک استنباط میشدن.
متهم کردن پسرش به این نوبه و این نحو به هیچعنوان قابل درک نبود. نه با وجود بند عاطفی محکمی که براون بین خودش و چانیول همیشه میدوخت.
نگاههای تهدیدآمیز وزیر امور خارجه بریتانیا، براون رو متشوش و خشمگین میساخت. چنان پشت میز کاری جکسون نشسته بود و قهوهاش رو هورت میکشید که انگار نه انگار به موضوع موج سایبر بولی سی روزهاش اقرار کرده و طبق توهمات جکسون، فکر میکنه فرزند غیرخونی براون مقصر این حملاته.
«خبرهای خوبی دارم جناب وزیر...»
صدای جهنمی جکسون داخل دفتر مرکزی اداره پیچید. به اضافهی صدای بیسیمها که مدام داخل دفتر آشفتهی جکسون به گوش میرسید. اتاق جکسون بازتابندهای از شخصیت خودش بود، مرموز، سمی و پر ادعا. با برگهها و ماگهای کاغذی کنار سطل گوشهی اتاقش. بوی ماگهای خشکیدهی کنار میز و سطلش واقعا تهوعآور بودن. براون نمیدونست جکسون چطور میتونه در دوازدهساعت طول روز، اینجا مشغول به کار بمونه. اتاق جکسون، نمور، کمنور و ترسناک بود. طوری که یک لایه عرق روی پیشونی حاضرینش به جا میذاشت.
YOU ARE READING
Quixotic
Mystery / Thrillerبهش میگفتن کیشوتیک! یک مرد آرمانگرا و خیالپرداز که رهبر پایینشهریهای لندن شده بود. مردی که دست به جنایت زد تا عدالت رو با چنگ و دندون حفظ کنه. اون آرمانشهری ساخته که مردمش هنوز برای دسترسی به منابع طبیعی و انسانی به بالاشهریها نیازمندن. رهبر پایینشه...