سخت بود. نبوسیدن سهون سخت بود.این رو امروز صبح وقتی فهمیده بود، که چشمهاش رو باز کرده بود و صورت سهون رو مقابل خودش دیده بود. به شکم روی تخت خوابیده بود و گونش بخاطر قرار گرفتن روی سطح نرم بالش برجسته شده بود و لبهای باریکش جمع شده بودن. روی ترقوهاش که از زیر تیشرت گشادش بیرون اومده بود رد سرخی دیده میشد و آرومتر از هر زمان دیگهای نفس میکشید.
اون لحظه بود که جونگین فهمید دلش میخواد خم شه و بعد از بالا زدن چتریهای بهم ریختهاش که یکم بلند شده بود و روی چشمهاش جا میگرفتن،پیشونی پسر رو ببوسه. یا خم بشه و لبهاش رو کنار چشمهای بستهاش بزاره و سریع عقب بکشه. البته وسوسه کننده ترین ناحیه لبهاش بودن.
لبهای سهون یه طیف کم رنگ از صورتی بودن و صاحب توجه خون آشام جوان. کاش میتونست طعم لبهاش رو بچشه اما این خیلی زود بود.
مطمئنا اجازه همچین کاری نداشت و اینکه توی مهمونی کریس کنترلش رو از دست داده بود و ترقوه و بدن سهون رو بوسیده بود کاملا از خط قرمزهاش عبور کرده بود. سهون واکنش خاصی به اون بوسهها نشون نداد. در واقع بعد از اون بغل پر آرامششون درحالیکه لرزش بدن سهون رو روی پاهای خودش حس میکرد سهون یکم بهش نزدیکتر شده بود. با اینکه کار خاصی بلد نبود اما سعی میکرد تو آشپزی بهش کمک کنه. کنارش مینشست تا ببینه جونگین چطور کارهاش رو انجام میده و به راحتی شبها کنارش میخوابید. البته سهون دیگه کابوسی ندیده بود که به بهانه اون توی بغل جونگین جا بگیره، اما همین هم کافی بود.
جونگین فهمیده بود که سهونی که خجالتی نباشه خیلی پر حرفه. گاهی پشت کانتر مینشست و درحالیکه جونگین رو تماشا میکرد براش از مشکلات زمان دبیرستانش میگفت و مرد بزرگتر با یه لبخند پهن صدای سهون رو از قلبش میشنید.
صدای سهون شبیه مارشمالو نرم بود و حتی گاهی شیرین. با تمرکز روی صدای پسر فهمیده بود که کلمات رو نوک زبونی ادا میکنه و بین هرجمله مکث میکنه تا زبونش رو روی لبهای خشکش بکشه. و جونگینی که این نکته ریز رو فهمیده بود سریع با همون لبخند پهنش یه لیوان آب سمتش هل میداد و سهون یه تشکر زیر لب میکرد.
جونگین هم سعی میکرد خودش رو کنترل کنه و از پشت کانتر روی سهون نپره و لبهاش رو روی دو نرمه لب سهون نکوبه تا خودش برای پسر کوچیکتر مرطوبشون کنه.
وقتی دنبالش سمت اتاق میدویید که ازش بپرسه نیازی به خون نداره و چشمهاش دائم از چشمهای جونگین سمت لبهاش منحرف میشد نبوسیدنش از هر زمان دیگهای سختتر بود.
البته جونگین الان حالش خوب بود. بهتر از هر زمان دیگه بود. آخرین باری که خون نوشیده بود کاملا برای یک هفتهاش کافی بود پس نیازی نبود به سهون فشار بیاره.
YOU ARE READING
⌞ Eternal Darkness ⌝
FantasyFiction ↬ تاریکی ابدی Couples ↬ Chanbaek, Kaihun Genre ↬ Supernatural, Romance, Angst, Smut NC ↬ +18 Auther ↬ Narcis ••━━━━━━━━━━━━━━•• ✶【 خلاصه داستان 】✶ ❧ Kaihun: کیم جونگین یه خونآشام مقرراتیه که درخواستی برای منبع تغذیه میده...چی میشه اگه پس...