-تموم شد؟
همزمان با ریخته شدن آخرین ذره از اون پودر زرد رنگ روی زمین لوهان که کتاب کهنهاش رو بغل کرده بود پرسید و گرگینه مو فندقی که کنارش ایستاده بود آروم سر تکون داد.-دور کل منطقه رو ریختیم.
-مطمئنین هیچ جای بازی نداره؟ یه ذره فاصله بین میزلتو باعث میشه طلسم درست کار نکنه!لوهان مجددا اخطار داد. موهای مشکیش که بینشون رنگ شرابی به چشم می خورد روی پیشونیش رو پوشونده بودن و تا نزدیکی چشمهاش میرسیدن.
بکهیون که موهای فندقیش رو بالا زده بود لاخ مویی رو که توی صورتش افتاده بود کنار زد و سر تکون داد. طبق گفته لوهان پودری که منطقه رو پوشونده بود ترکیبی از گل آقونطیون و شوکران آبی بود. دو گل به شدت سمی. حتی نمیدونست این جادوگر جوان این پودر رو از کجا پیدا کرده و حتی نمیتونست مطمئن باشه این پودر و طلسم قراره کمکی بهشون بکنه یا نه اما به طور عجیبی به لوهان اعتماد داشت. میدونست قرار نیست کاری بکنه که به ضررشون باشه.
این منطقه به محله هلال ماه مشهور بود. جایی که فقط اعضای پک هلال ماه درش سکونت داشتن. تا نزدیک هم باشن و بتونن هر زمانی بهم کمک کنن و از همنوعهاشون حفاظت کنن.
نمیدونست جادوگر کوتاه قد که تند تند یه چیزی رو توی کتاب کهنش میخونه قصد داره چطور طلسمی رو که میخواد اجرا کنه اما اهمیتی هم نمیداد. تا وقتی که به خواسته اش میرسید روش انجامش مهم نبود.
جلد کتاب توی دستهای لوهان تقریبا داشت تجزیه میشد و برگههای کاهی و زرد رنگ کتاب نشون از قدیمی بودنش میداد. هنوز این چیزها وجود داشت؟
-خب؟ پک رو جمع کردم. باید چیکار کنیم؟
لوهان نگاه گذرایی به گرگینه کنارش انداخت و همزمان با بستن کتاب نفس عمیقی کشید.-باید تک تک اعضا با طلسم پیوندی داشته باشن تا بشه از همشون محافظت کرد.
آروم سر تکون داد و جلوتر از لوهان به سمت کلیسا رفت. توی این محله با خونه های یک یا نهایتا دو طبقه که روی دیوارهاشون نقاشیها و دیوار نوشتههای زیادی به چشم میخورد فقط یک کلیسا وجود داشت که بجز گرگینهها کسی حق حضور درش رو نداشت. منطقه هلال ماه در حاشیه شهر بود و این وقت از روز، کاملا خلوت. چون همه اعضا داخل کلیسا منتظر آلفای گروهشون ایستاده بودن.وقتی مقابل کلیسا رسیدن لوهان نگاه متعجبی بهش انداخت. دیوار های کلیسای نچندان بزرگ ترک های بزرگ وکوچیکی داشت. میدونست این ترکها بخاطر قدیمی بودن این بنا نیست. یچیزی از عمد باعثش شده بود. روی در چوبی که دو برابر سایر درها بود نقش و نگارهایی کنده کاری شده بود.
بکهیون در بزرگ و چوبی رنگ رو باز کرد و همراه لوهان که معذب کنارش راه میرفت در مقابل چشمهای متعجب و شاید عصبی اعضای پک از بینشون رد شد و ابتدای سالن روی سکوی کوچیکی که محلی برای گذاشتن انجیل بود ایستاد.
YOU ARE READING
⌞ Eternal Darkness ⌝
FantasyFiction ↬ تاریکی ابدی Couples ↬ Chanbaek, Kaihun Genre ↬ Supernatural, Romance, Angst, Smut NC ↬ +18 Auther ↬ Narcis ••━━━━━━━━━━━━━━•• ✶【 خلاصه داستان 】✶ ❧ Kaihun: کیم جونگین یه خونآشام مقرراتیه که درخواستی برای منبع تغذیه میده...چی میشه اگه پس...