-فکر نمیکردم بیای...
چانیول بلافاصله بعد از ایستادن بکهیون مقابلش زمزمه کرد و گرگینه مو فندقی نفس عمیقی کشید.-یه جلسه مهم داشتیم... دیر تموم شد.
چانیول آروم سر تکون داد و به صورت بکهیون خیره شد. چشمهاش به نظر قرمز میومد و واضحا کلافه بود. مشخص بود که این جلسه چقدر با اعصابش بازی کرده و قطعا سایر آلفاها بخاطر آسیب زدن به یکی از اعضای پکشون توبیخش کردن. البته اون ضربه که امروز فهمیده بود باعث شکستن استخون گونه، بینی و چند تا از دندونهای آلفا شده کار خودش بود و بکهیون نباید بخاطر اون ضربه مواخذه میشد. البته همچنان از کارش پشیمون نبود. اون احمق چیزی رو گرفته بود که حقش بود. هرچند که کمتر از یک هفته دیگه طوری خوب میشد انگار که چانیول هیچوقت نزدتش.اگه بکهیون رو بخاطر این موضوع با حرفهاشون آزار داده بودن پس گرگینه مو فندقی باید چیکار میکرد در صورتیکه اون اشخاص مادرش رو تهدید کرده بودن و پدرش رو کتک زده بودن؟
مطمئنا بکهیون از حق خودش و خانوادهاش کاملا دفاع کرده.
-اینجا پارتی خون آشامهاس... وقتی داشتم میومدم بالا همه یجوری بهم خیره شده بودن انگار دشمن خونیشونم... البته هستم!بکهیون با گفتن جمله آخر خندید و به میلههای چوبی که نصب شده بود تکیه داد. کنارش راه پله بود و پشت سرش خالی بود. چانیولی که مقابلش ایستاده بود میتونست خون آشامهایی رو که با ابروهای درهم به بک خیره شده بودن ببینه. هیچوقت نمیفهمید مشکل این دو گونه با هم چیه.
-چرا اینجا قرار گذاشتیم؟
بک در ادامه حرفش پرسید و با نگاه به چشمهای چان که تو تاریکی برق میزد دستهاش رو جلوی سینهاش حلقه کرد.-دوستی که گفتم ممکنه جادوگری رو بشناسه میزبان این پارتیه... و خون آشامه.
چان به سادگی توضیح داد و دسته کوچیک موهای آلبالویی رنگی رو که جلوی چشمهاش افتاده بود مقابل چشمهای درشت شدهی بکهیون کنار زد.-با خون آشامها دوستی؟
-من به اینکه کی هستن، اهمیت میدم. نه اینکه چی هستن!چانیول بعد از پایان حرفش لبخندی روی لبهای درشتش نشوند و باعث شد بکهیون ابرویی بالا بندازه و بخنده. چانیول خیلی جالب حرف میزد.
-برای همین میخوای با من دوست باشی؟
لبخند چانیول با پرسیده شدن این سوال پهنتر شد. دستهاش رو توی جیبهای شلوارش جا داد و متوجه شد که بکهیون یکم سرش رو کج کرده.
-نمیخوام باهات... دوست شم.میخواست بی پروا باشه... حداقل تو این زمینه. یک دروغ برای پنهان کردن کافی بود. چانیول نیازی به بیشتر شدن دروغهاش نداشت.
بکهیون از درون لبهاش رو گاز گرفت و نقاش قد بلند ادامه داد:
-تو میخوای دوستت باشم؟
-نمیدونم...
YOU ARE READING
⌞ Eternal Darkness ⌝
FantasyFiction ↬ تاریکی ابدی Couples ↬ Chanbaek, Kaihun Genre ↬ Supernatural, Romance, Angst, Smut NC ↬ +18 Auther ↬ Narcis ••━━━━━━━━━━━━━━•• ✶【 خلاصه داستان 】✶ ❧ Kaihun: کیم جونگین یه خونآشام مقرراتیه که درخواستی برای منبع تغذیه میده...چی میشه اگه پس...