Part 34

374 39 5
                                    

امروز دوشنبه بود، یونا به شدت هیجان زده بود، با نشون دادن کارت دانشجوییش تونست وارد دانشگاه بشه که کمی جلو تر یوری و میهو رو دید که دارن براش دست تکون میدن. با دیدنشون لبهاش کش اومدن و لبخند بزرگی زد و نزدیکشون شد.

یوری لب زد:
_"اوه.. امروز خبریه یون یون؟! زیادی خوشگل موشگل کردی!"

یونا لبخند کمرنگی زد و گفت:
_"بعدا براتون تعریف میکنم... راستی خبر جدیدی ندارین؟ چند روز پیش نزدیک بود مامورا منو بگیرن... شانس آوردم یکی نجاتم داد."

میهو با چهره نگران به یونا خیره شد:
_"هی دختر باید مواظب باشی.. راستش بعد از اون دفعه که تو اعتراضات شرکت کردم و بابام فهمید، دیگه بهم اجازه نمیده.. و گفته بعد از دانشگاه باید یه راست بیام خونه... میگه خیلی خطرناکه."

یونا نگاهی به یوری کرد. یوری هم با تته پته گفت:
_"آمم... راستش... بابای منم اجازه نمیده... میگه... خیلی خطرناکه."

دختر سری تکون داد و با لبخند ساختگی، گفت:
_"خب من پدر و مادری ندارم که بخوان تو این مورد بهم گیر بدن!"

یوری و میهو که متوجه جو سنگین بینشون شدن سمت یونا رفتن و سه تایی تو آغوش هم فرو رفتن.

می هو اروم کنار گوش یونا زمزمه کرد:
_"تو ما رو داری دختر! تو برامون عین خواهر میمونی، عزیزم.. من بهت میگم.. این کاری که داری میکنی خطرناکه.. همین الان هم دو تا دانشجو دیگه تو تظاهرات کشته شدن، خودت میدونی این کار چه قدر خطرناکه... ولی تویی که من میشناسم.. سرت درد میکنه واسه دردسر!"

یونا با لبخند از دوستاش جدا شد و گفت:
_"درست میگی میهو‌.. ولی من خودم دیدم... دیدم که پدر اون دانشجو چه جوری خاکستر پسرش رو تو رودخونه ریخت.. صدای گریه هاش از ذهنم نمیره بیرون.‌."

ولی بعد که انگار خبر تازه ای داشته باشه، حالت چهرش تغییر کرد و ادامه داد:
_"راستی... میدونم وقت مناسبی نیس... ولی تو همین جریان ها... با یه پسر آشنا شدم!"

یوری و میهو همزمان داد زدن:
_"چیییی!"

یونا خندید و با دیدن ساعت که از 11 گذشته، گفت:
_"من دیرم شده باید برم... بعدا براتون تعریف میکنم."

یوری با تعجب گفت:
_"همه کلاسای دانشگاه که به خاطر اعتراضات تعطیل شده.."

ولی یونا با عجله رفته بود و اون دو نفر به دوستشون که داشت با سرعت زیادی سمت دانشکده مکانیک میدوید خیره شدن...

یونا به دانشکده مکانیک رسید، اونجا خیلی خلوت بود...
به نظر نمیرسید کسی اونجا باشه...

Stone Heart° [ KOOKV ]Where stories live. Discover now