صفحه ی ایمیلو که بست . لپتابوچک کرد تا وقتی میخواد هیسان با خودش ببره چیزی از فایلای خودش هم روش نباشه .
کیونگسو چیز زیادی روی لپتاب نداشت . همه چی به چند تا فایل صوتی که خودش با نواخت پیانو پر کرده بود و چندتایی پی دی اف از رزومه و ... محدود میشد .
وقتی متوجه شد دیسک داخل لپتاب هست دکمه باز شدنشو فشرد . برش داشت و نگاهی بهش انداخت .
یه دیسک ساده بدون هیچ نوشته ای. حدس میزد شاید هیسان برای یادگیری زبان ایتالیایی اونو از کتاب فروشی جایی کپی کرده باشه .
دوباره اونو سر جاش گذاشت.
و بازش کرد .
امروز برای بار دوم چشماش گرد شد .
باورش نمیشد همچین چیزی رو داره نگاه میکنه . خوب میدونست این شیطنت ها کار هیچکسی جز خواهرش نیست .
تا حالا نگاه نکرده بود ...
جراتشو نداشت ...
اما الان توان خاموش کردنشو تو خودش نمیدید . اصلا با فیلم های پورنی که بچه ها توی مدرسه رد و بدل میکردن یا گاهی توی شبکه های اجتماعی به چشمش میومد شباهتی نداشت .
دوتا آدم توی فیلم برخلاف تصور کیونگسو هر دو پسرای زیبایی که به جای صحنه های چندش آور فیلم های پورن ، عاشقانه در حال نوازش و بوسیدن همدیگه بودن.
لباس هاشون کم کم روی زمین میریخت و اونا با دستایی که قفلشون باز نمیشد ،معاشقه میکردند.
اولین صدای آه بلند یکی از پسرا که بلند شد ،کیونگسو نفسشو حبس کرد . انگار فکرش ازقبل برنامه ی همچین روزی رو چیده بود.
اصلا انگار اون دو نفرو نمیدید ، فقط نگاه تب دار جونگینو مثل اون روزی که مست بود، خیره به خودش تصور میکرد.
فکر این که سنگینی تن جونگین یا نوازش هاش چه حسی میتونه بهش بده ،باعث شد لبشو به دندون بگیره.
هنوز به تصور بوسه هاش نرسیده بود که دستی از پشت سر روی چشمای کیونگسو نشست .
صدای پچ پچ وارش کنار گوشش
(این چیزا واسه سن تو خوب نیست! تو هنوز یه پسر بچه ای که باید به جای دیدن اینا ، شبا تو بغلم بخوابی)
سخت نبود عکس العمل نشون ندادن به این جملات؟
سخت بود، اما نه به اندازه ی قایم کردن فرو ریختن قلبش!
جونگین بدون این که دستشو از روی چشمای کیونگسو برداره وادارش کرد از جاش بلند بشه و کیونگسو یادش نمیومد کی آخرین بار انقدر مطیع در مقابل کسی رفتار کرده.
درست پشت سر کیونگسو قرار گرفت و در نزدیک ترین فاصله ازش ایستاد .با دست آزادش لپتابو بست ، و با بی محلی کردن به فلشی که روی زمین افتاد و زیر مبل قل خورد ، اونو دور کمر کیونگسو حلقه کرد.
__نگاه کردن به این هرزه ها نباید چشمای قشنگتو آلوده کنه . عاشقای واقعی از این که کسی بدن معشوقشونو ببینه متنفرن...از نمایش دادنش به آدمای دیگه قطعا منظور دیگه ای دارن.
دست جونگین هنوز روی چشماش بود و دست دیگه دور کمرش . پشت سر کیونگسو رو به سینه ی برهنه اش چسبوند و به طرف اتاق هدایتش کرد .
جونگین بعد از روزها فکر و جدال با خودش به خودش ثابت کرده بود از اینجا به بعد بدون کیونگسو نمیتونه ادامه بده .
اون قابل مقایسه با هیچکسی تو زندگیش نبود .
از اینجا به بعد دنیای جونگین، حول محور یه نفر میچرخید . کسی که به خاطرش حاضر بود همه قضاوتا با انگشت نشون دادنا، حتی تعلیق شدنش از کارشو به جون بخره .حتی از اونم بیشتر، جونگین حاضر بود برای سالم بودن کیونگسو جونشم بده .
قلبش تند میزد ولی کیونگسو اصلا متوجه نمیشد، چرا که نبضش از این همه نزدیکی به جونگین، جایی کنار گوشش میزد .
بوی تن نم دار و خوش بوی جونگینو با تمام وجود تو سینه اش حبس کرد .
هر دو جایی وسط اتاق ایستاده بودند کیونگسو چشمای بستشو حتی پشت دستای جونگین هم باز نکرده بود و وقتی جونگین دستشو از روی چشماش برداشت کیونگسو از ترس این که نکنه خواب باشه جرات نداشت چشماشو باز کنه.
درست رو به روی کیونگسو قرار گرفت .
کیونگسو با صورت گر گرفته و اناری رنگ، در حالی که لب پایینشو به دندون گرفته بود، چشماشو روی هم فشار میداد.
جونگین با لبخند ازش دور شد.
کیونگسو با از دست دادن گرمای آغوش جونگین احساس خلاء وجودشو گرفت و چشماشو آروم باز کرد .
جونگین پیچیده توی اون حوله ی مشکی رنگ در حالیکه تمام پرده های اتاق رو کشیده بود و به طرفش میومد .
درست مثل آرگوت افسانه ای ...
نگاه کیونگسو تب داشت . تجربه ی این حالو تا الان تو خودش سراغ نداشت. وقتی مدرسه میرفت همراه چند تا از همکلاسیاش یکی دو باری پورن دیده بود . اما بر خلاف دوستاش از حالات مشمئز کننده اش حتی حاضر نشد دیگه با اون آدما بگرده.
اما الان همه چیز فرق داشت . مسلما این حالش به خاطر شیطنت هیسان و دیدن یه گی پرون نبود .
جونگین دوباره رو به روش ایستاد، هودی نازکو کرکی کیونگسو رو ازتنش بیرون آورد .
بر خلاف انتظارش، تن سفید رنگ کیونگسو اصلا نظرشو جلب نکرد! چرا که نگاه جونگین خیره به تتوی روی سینه اش دوخته شده بود.
اون حتی یه تتوی واقعی نبود...
جونگین هیچ وقت فکر نمیکرد اون شب از دیدن رد پپنجه ی خرسی که کیونگسو با خودکار روی سینه اش کشیده انقدر تحت تاثیر قرار بگیره.
خیلی سعی میکرد لبخند نزنه.
فکر این که کیونگسو با این کار خودشو به عنوان آثار هنری جونگین به نام زده، دلشو قلقلک میداد.
با این که دلش میخواست محکم بغلش کنه و بوسه ی شیرینی روی نقاشی دلبرانه ی کیونگسو بذاره ، بدون تلاش در شمرده گفتن کلمات ، گفت:
__پلیورت نمیذاره راحت بخوابی ، انقدر خسته به نظر میای که معلومه چند شبه مثل من خواب درست و حسابی نداری.
بعد دستشو کشیدو کنار خودش درست روی همون توشک دو نفره ی سیاه رنگ خوابوندش.
اتاق به طرز افسون بر انگیزی تاریک بود .
پرده های زمخت اتاق جونگین اجازه ورود نور نارنجی رنگِ دم غروب رو نمیدادن.
کیونگسو با چشمای نیمه باز نگاهش میکرد . جونگین ولی تمام سعیشو میکرد تا هیچ تماس چشمی بینشون برقرار نشه . چرا که تمام برنامه هایی که بعد از خروجش از حمام و دیدن کیونگسوی محو شده به صفحه لپتاب کشیده بود ،نقش بر آب میشد.
جونگین همچنان دنبال فرصتی بود تا کیونگسو رو وادار به اعتماد بهش و شکستن سکوتش کنه .
حالا از هر راهی که شده...
و خب این فرصت ریسک زیادی داشت .
اگه کیونگسو بازم حرف نمیزد ، جونگین واقعا نا امید میشد .نه فقط از اعتماد کیونگسو ، از کشش و احساس متقابلی که در بارش حس میکرد .
هنوز فریاد های نگران کیونگسو اون شب توی خونه یشینگو به یاد داشت . زمزمه ی زیر لباشو با کلمه ی "متاسفم"،... حتی اون بوسه ی جادویی که خط بین رویاهای شبانشو با واقعیت براش محو میکرد.
بعد از در آوردن حوله اش و پوشیدن یه زیرپوش رکابی مشکی و شرت هم رنگش، پشت کیونگسو دراز کشید و دوباره دستشو دور کمرش حلقه کرد .
به خودش چسبوندش .وقتی مطمئن شد، نفساش پشت گردن کیونگسو رو نوازش میده، بی هیچ حرکتی چشماشو روی هم گذاشت .
کاملا متوجه بی قراری کیونگسو بود و این که انقدر داشت تلاش میکرد تا تکون نخوره براش شیرین بود.
دلش میخواست پشت گردن کیونگسو و مزه کنه اما فعلا باید پا روی خواسته اش میگذاشت.
جونگین منتظر دریافت اولین سیگنال از طرف کیونگسو ،نفساشو قدری سنگین و طولانی کرد. عضلاتشوتا حدی شل کرد که کیونگسو واقعا باور کنه اون خوابه .
شکستن اراده ی کیونگسو برای مهار خودش کار راحتی به نظر نمیرسید،البته که جونگین هم هر کسی نبود!
بعد از گذشت حدودا یک ساعت، وقتی کیونگسو از خواب بودن جونگین مطمئن شد، به خودش جرات داد تا به طرفش بچرخه.
هوا کاملا تاریک شده بود ولی چهره ی آروم جونگین روشن به نظر میرسید . کیونگسو نگاهی به دست حلقه شده ی جونگین دور کمرش انداخت و آروم دستشو نوازشوار لای موهای نم دار جونگین کشید.
بوی شیرین شامپو همراه بوی افتر شیو خنکش ترکیب محصور کننده ای رو ساخته بود که باعث میشد کیونگسو نفساشو کمی عمیق تر فرو بده .
مقصد بعدی نگاهش لبای جونگین بود . درشت ، تا حدی سرخ، البته جذاب و بوسیدنی!
جرات لمسشونو نداشت انگشتشوبا فاصله در امتداد لباهاش تکون داد .
بدن برونزشو هم از نظر گذروند، اما با یاداوری چیزی اخماش کمی توی هم رفت .
نگاهشو به زیرپوش مشکی رنگ جونگین دوخت.
چی شده بود که جونگین ازش پنهان کرد ؟
قطعا یه زمین خوردن ساده یا بی احتیاطی نبود . با احتیاط لبه ی زیر پوش جونگین رو گرفت و کمی بالا کشید. یه رد بخیه که خیلی هم بزرگ نبود .
از دردی که با دیدن التهاب و قرمزی دورش به جون قلبش افتاد ،اصلا شگفت زده نشد.
نمیدونست چند دقیقه اس که داره به اون زخم نگاه میکنه. افکار آشنایی توی ذهنش نقش بسته بود . آشنا از جنس افکار همین چند روز ....
حس خفگی که میگفت اون زخم و دردی که جونگین تو اون لحظه کشیده به خاطر اون بوده .
کیونگسو خودشو مقصر میدونست.
حس خفقان آوری که میگفت هدف بعدی برای تهدید کیونگسو قطعا جونگینه ، داشت کم کم چشماشو پر میکرد.
_بهت گفتم به خاطر تو نیست .گفتم کنارت میمونم . باور کن اتفاقی نمیوفته.
جونگین بود که گفت و کیونگسو بود که اراده کرد نشنوه .جونگین با درست پیش نرفتن نقشه اش با اخم غلیظی چشماشو باز کرده بود و بهش نگاه میکرد .
و کیونگسو هنوز نگاهشو از اون زخم نگرفته بود.
از اعتماد به جونگین نمیترسید اما از به خطر انداختنش چرا !
جونگین خواست تا با لباسش زخمو بپوشونه و این دست کیونگسو بود که با نشستن روی ساعدش متوقفش کرد .
آهسته خم شد و با تمام قلبش بوسه ی نسبتا طولانی روی اون زخم نشوند . جونگین بود که انگار جادو شده بود . ساکت به کیونگسو نگاه میکرد.
کیونگسو دستشو از روی ساعد جونگین پایین کشید و انگشتاشو محصور کرد.
بوسه هاشو کم کم و ریز ریز به طرف بالا کشید. درست تا وسط قفسه سینه ی جونگین. جایی که خواسته و ناخواسته ضربان قلب جونگینو زیر لبهاش حس میکرد . تند تر همیشه!
چشماشو بست و سرشو از روی سینه ی جونگین برداشت. دستاشو کنار سر جونگین عمود کرده بودو بعد از یه نفس عمیق که انگار از سر رسیدن به نتیجه جدال بین عقل و قلبش بود ،به جونگین خیره شد.
با نگاهی که جونگین نمیتونست توی ذهنش تفسیرش کنه.نمی فهمید تو فکر کیونگسو چی میگذره اما حس میکرد به اون چیزی که انتظارشو داشت نزدیک شده.
جونگین کمی تو جاش تکون خورد و دستاشو بالا آورد. اونا رو بدون وقفه دو طرف صورت سرخ کیونگسو گذاشت. خودشو بالا کشید و بوسه ی ریزی روی لباش گذاشت.
هنوز فاصله نگرفته بود که اینبار کیونگسو لباشو شکار کرد . بوسه ای که مدتها بهش فکر کرده بود تمام پشیمونی که از همراهی نکردن بوسه ی قبلی دنبالش بود باعث شد با ولع لبای جونگینو ببوسه.
وقتی با نفس نفس از هم جدا شدند ، جونگین به راحتی جاشو با کیونگسو عوض کرد.
نگاه تب دار کیونگسو ، مستقیما مقاومت جونگینو هدف گرفته بود.
آورم دستشو کنار سر کیونگسو عمود کرد.
خیلی حرفها برای گفتن داشت ولی نمیدونست باید چی بگه. جونگین واقعا نمیدونست توی اون لحظه چی باید بگه تا کیونگسو گارد شو پایین بیاره.
بی حرف خم شد با بوسه ی شیرینی روی سینه ی کیونگسو، اون رد پنجه خرسی که کیونگسو کشیده بودو با لباش نوازش کرد.
این کیونگسو بود که با حس لبای جونگین روی سینه اش ، ناخداگاه سرش عقب رفت، و در حالی که نفسشو سنگین بیرون می داد، کمرش کمی از توشک جدا شد.
جونگین با دست آزادش زیر پوش به چنگ کشیده اش توسط کیونگسو رو از بین انگشتاش آزاد و پنجه های خودش رو جایگزینش کرد.
چند لحظه بی حرکت لباشو روی سینه ی کیونگسو نگه داشت. انگار بوی تن کیونگسو مستش کرده بود.
نفس عمیقی کشید و بعد چند لحظه سرشو بلند کرد و دوباره خودشو بالا کشید.
پیشونیشو به پیشونی کیونگسویی که نفساش سنگین و منقطع شده بودن چسبوند و با لحن مطمئنی آروم زمزمه کرد .
_خواهش میکنم بهم اعتماد کن...
و لبخند غم انگیز کیونگسو چیزی بود که جونگین هیچ وقت ندید...
ادامه دارد...
برای وقفه ی طولانی معذرت میخوام.
ممنون که منتظر موندید💚
منتظر نظراتتون اینجا و تلگرام هستم🍀
Eris
YOU ARE READING
3_Be quiet
Actionتو آدم خوبی هستی چون، من آدم ساکتی هستم! تو که دلت پیش خودمه چرا غرورتو له نمیکنی؟ راه میری روی این تیغ دو لبه ولی دستامو ول نمیکنی... توجه:⚠️ "لطفا قبل از شروع این فیک، دو تا فیکشن قبلی من ینی supportive و blood scent رو حتما بخونید، وگرنه متوجه...