Part 33

56 25 14
                                    


سلام خوشگلا شرمنده دیر شد...یادم رفته بود امروز چهارشنبه است

لذت ببرید بوس بوس

*******************************

" خیلی ممنون آقای لی."

کیونگسو آروم به اونهیوک که حالا موهاش رو کوتاه کرده بود گفت. سوهو و بکهیون گوشه دیگه اتاق نشسته بودن و با مینسوک و جونگده پچ پچ میکردن. تائو احتمالا سر یکی از کار های پاره وقتش بود و سهون و کای برای کلاس جبرانی رقص رفته بودن.

" قابلی نداره کیونگسو." اونهیوک گفت و دونگهه به کیونگسو نگاه کرد.

" الان خیلی بهتر شدی." دونگهه گفت و موهای کوتاه شده کیونگسو به هم ریخت." اینجوری دوباره میتونیم صورت خوشگلت رو ببینیم."

کیونگسو با خجالت لبخند زد." هوم...راستی...از تائو چه خبر؟"

اونهیوک اخمی کرد." اصلا خوب نیست. بچه بیچاره نان استاپ سرفه میکنه. دیروز انقدر حالش بد بود از ترس اینکه وسط مغازه از حال بره فرستادمش خونه."

" تا حالا تلاش کردین ببرینش پیش خودتون؟"

" هزار بار. مخصوصا بعد از این که دیدیم تو چه محله افتضاحی زندگی میکنه. صاحب خونه اش واقعا عجیب غریبه. ولی اصلا زیر بار نمیره." دونگهه به سمت سوهو برگشت." فک کنم تو هم نتونستی راضیش کنی؟"

" مثل همیشه یه دنده است. راستی حالا که حرفش شد...کیونگسو به آقایون لی راجع به برنامه مون گفتی؟"

" اوه ..نه..راستش من قراره بعد از اینکه مرخص شدم پیش سوهو و بکهیون زندگی کنم. راجب پیشنهادتون خیلی ممنونم ولی پدرم شما رو میشناسه. نمیخوام شما رو تو دردسر بندازم. فعلا دارم تلاش میکنم که کای از اون خونه بره.." کیونگسو گفت.

سوهو اخمی کرد." هنوز موافقت نکرده؟"

" فک نکنم حتی به مامانش هم حرفی زده باشه. از طرفی تازه به اون خونه نقل مکان کردن. ممکنه نخوان به این زودی جابه جا بشن."

" اگه اونا هم فعلا بیان خونه ما چی؟"

" شما همین الان من و تائو رو البته اگه راضی بشه قبول کردین."

" خونه ما کلی جا داره سو. چهار نفر بیشتر مشکلی پیش نمیاره." بکهیون گفت و به طرف مینسوک برگشت که رو تخت نشسته بود و با جونگده حکم بازی میکرد." بگو ببینم جونگده الان کجا میمونی؟"

جونگده هفته پیش از بیمارستان مرخص شده بود و مینسوک هم چند روز اینده مرخص میشد. حتی کیونگسو هم یک هفته دیگه از شر این زندان سفید خلاص میشد.

جونگده اخم کرد." تو پناهگاه بیخانمان ها میمونم." آروم گفت و فشار دست مینسوک رو نادیده گرفت." بهشون گفتم تازه از یتیم خونه دراومدم و جایی برای موندن ندارم. جای تمیز مرتبیه. آدماش هم بدک نیستن. ما دیگه نمیتونیم فرار کنیم. ماشینمون که داغون شده و همه پول هامون هم خرج بیمارستان میشه. واقعا نمیدونم باید چیکار کنیم. ما اصلا برای اجاره های بالا آماده نبودیم."

The Boy with the BluesWhere stories live. Discover now