Part 21

61 31 15
                                    


سلام قشنگا...نسیم صحبت میکنه..من به سختی فیلتر شکنم وصل شد واسه همین تصمیم گرفتم همین امروز آپ کنم به جای چهارشنبه چون واقعا معلوم نیست که دوباره وصل شم یا نه...ببخشید که برنامه آپ به هم ریخته شده...

از طرفی اگه بتونم دو تا پارت آپ میکنم چون هفته بعد میرم مسافرت و وقت اپ کردن ندارم

خلاصه که دوسش داشته باشین. بوس بوس

********************************


سکوت..سکوت کر کننده ...هیچ کس حتی حرکت نمیکرد..تا اینکه کیونگسو به هق هق افتاد.

" ششش...چیزی نیست سو...همه چی درست میشه.." کای سریع کیونگسو رو به آغوش کشید و دلداری اش داد. لیتوک بعد از اون دو نفر به خودش اومد. سریع در اتاق رو قفل کرد و به سمت کیونگسو برگشت.

" به نظر باید راجب خیلی چیز ها صحبت کنیم کیونگسو" دکتر جوان گفت. کیونگسو در جواب فقط نفس کوتاهش رو بیرون داد.

" کیونگسو...چرا قبلا بهمون چیزی راجبش نگفتی؟" سوهو پرسید. صداش اروم بود طوری که انگار سعی داشت خشمش رو کنترل کنه و حالت بدنش چیز دیگه ای رو نشون میداد. سرش پایین بود و دستاش رو محکم مشت کرده بود.

" حرومزاده." تائو بالاخره از شوک دراومد و نگاهش تیز شد. طوری از جاش بلند شد که صندلی به عقب افتاد. " قسم میخورم خودم اون حرومزاده لعنتی رو میکشم."

" آروم باش." لیتوک شونه های تائو رو گرفت و سعی کرد آرومش کنه. چند دقیقه طول کشید اما بالاخره تائو روی یکی از صندلی ها ولو شد.

" کی..کیونگسو؟؟" بکهیون با چشمای خیسش اسمش رو صدا زد. جوری محکم به بازوی چانیول چنگ انداخته بود که جای انگشتاش به سفیدی میزد. چشماش پر از ترس بود. شاید هم این حالتش از شوک بود.

از طرف دیگه چانیول برعکس بود. اشک توی چشماش برق میزد ولی هنوز چشماش رو ترک نکرده بود. کیونگسو میتونست منقبض بودن تمام ماهیچه هاش رو ببینه.

" بل..بله بکهیون؟" صدای کیونگسو آروم و لرزون بود. کای هنوزم دستش رو نوازش میکرد و آروم شقیقه اش رو میبوسید.

" چرا...چرا گذاشتی ببرمت به اون خونه؟؟؟" صدای بکهیون پر از غم بود.

"م..من.."

" کیونگسو یه لحظه به من گوش کن." لیتوک گفت و منتظر موند تا کیونگسو برای ادامه سر تکون بده." تو باید به بیمارستان یک گزارش بدی. از اون جایی که گزارش یک جنایته احتمالا باید با پلیس ها هم صحبت کنی."

"پل..پلیس؟؟"

لیتوک سر تکون داد و بهش لبخند زد." فعلا از همینجا شروع میکنیم. فقط خودمون. باشه؟ میتونیم صبر کنیم تا بهتر بشی و بعد با پلیس ها صحبت کنی."

The Boy with the BluesTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang