Part 4

102 40 14
                                    

سه جفت چشم با احساسات مختلفی روی کای قفل شده بودن. نگاه همیشه مهربون بک جاشو به یه نگاه پر از خشم داده بود. نگاه نرم چانیول حالا سخت شده بود و سوهو با انزجار به کای نگاه میکرد. کای به اون نگاه ها توجهی نمیکرد و تمرکزش رو پسری که روی تخت خوابیده، بود. پسری که سعی میکرد باهاش چشم تو چشم نشه. پسرک کاملا رنگ پریده بود هم از ترس کای ، هم از ترس بیمارستان و از خونی که ازش رفته.

"جونگین گورت رو گم کن" سوهو قاطعانه گفت و به سمت کای قدمی برداشت. کای خیلی راحت سوهو رو دور زد و خودش رو کنار تخت رسوند. بکهیون و چانیول ازینکه کای مثل جن ظاهر شده بود هنوزم شوکه بودن و حتی وقتی کای روی کیونگسو خم شد واکنشی نشون ندادن.

" هی هی منو ببین. چرا اینجایی؟ ها؟ چیه با چهار تا مشت جونت دراومد؟ هه مردنی" کنار گوش کیونگسو زمزمه کرد و بهش پس گردنی ارومی زد. نگاه کیونگ بالا اومد و با چشم های کای برخورد کرد. یهو همه چی خارج از حد تحملش بود. دیگه کسی که روش خم شده کای نبود. به جای کای حالا تصویر پدرش رو میدید. چشم هاش لرزید و به تنش لرز غیر قابل کنترلی افتاد. ضربه ای که کای به سرش زد دیگه اخرین ضربه بود. آخرین ضربه برای شکستن نقابی که همیشه داشت و بکهیون با پیدا کردنش ترک بزرگی روش انداخته بود.

" من واقعا متاسفم" بلند مینالید و اشک های درشتش روی گونه هاش میریخت. نفسش به خاطر بغض تو گلوش به شماره افتاده بود.

کای که از واکنش شدیدش وحشت کرده بود تلو تلو خورد و سریع عقب رفت. متاسفانه پشت سرش رو نمیدید و به میز پشت سرش که پرستار اونجا گذاشته بود خورد. صدای افتادن چاقوی جراحی روی زمین، تو اتاق پیچید و به دنبالش قطره های خون از دست بریده کای روی زمین ریخت. چشم های کیونگسو روی چاقویی که خونی بود خشک شد. دیدن اون چاقوی خونی براش یادآور دردی بود که کای با چاقوش تو کابوسش بهش داده بود. یادآور زخم پر نفرتی که پدرش رو تنش تراشیده بود و ترسی که جزو همیشگی زندگیش بود.

" منو ببرین بیرونننن.... نمیتونم..نمیتونم اینجا باشمممم...میخوام برم خونهه...منو ببرین بیرروون" کیونگسو مدام فریاد میکشید و آدرنالینی که توی رگاش به راه افتاد بود بدنش رو زیر سیم ها شلنگ ها به لرزه انداخته بود. جوری که بالشت هایی که پشت گردنش برای مراقبت بعد چراحی گذاشته بود به پشت کمرش لیز خورد. ملافه ای که تا گردنش برای پوشوندن زخماش کشیده شده بود پایین افتاد. کای با دیدن زخم ها و بانداژ های روش خشکش زد. خون به خاطر تقلا های کیونگسو کم کم داشت باند های سفید رو میپوشوند. کای میدونست که مسئول هیچکدوم ازون زخم ها نیست. کبودی ها و پیچ خوردگی دست و پا شاید ولی هیچ وقت کیونگسو رو به خونریزی ننداخته بود.

لیتوک که از طریق زنگ هشدار مانیتور ضربان قلب خبر دار شده بود داخل اتاق پرید. بدون توجه به وضعیت اطراف مستقیم به سمت کیونگسو رفت و کلیدی رو فشار داد که خودکار آرام بخشی قوی تزریق میکرد و باعث میشد کیونگسو در عرض چند دقیقه به خواب بره. بلافاصله بعد خواب رفتن کیونگسو به سمت بقیه برگشت و اتاق رو زیر نظر گرفت.

The Boy with the BluesDonde viven las historias. Descúbrelo ahora