part 16

62 33 34
                                    

کیونگسو کنار دیوار سرد سر و خورد و نفس نفس میزد. قطره های آب از ناودونی بالای دیوار روی سرش می ریختن. هق بی صدایی زد. ناخورآگاه نگاهش به پیچی افتاد که تازه ازش رد شده بود. قلبش داشت وایمیستاد. پیچک های بلند و تیره مثل انگشت های دراز و بدشکل روی زمین میخزیدن و به سمتش میاومدن. خودش رو روی زمین به عقب کشید و سعی کرد روی پاهاش بایسته. اون انگشت ها خیلی زود به پیوستن و به شکل یک بدن دراومد. کیونگسو برگشت و شروع کرد به دویدن. با هر قدمی که برمیداشت نفس کشیدن براش سخت تر میشد. درد آشنایی تو زخم های قدیمیش احساس کرد و میتونست جریان خون غلیظی که از زخم ها میریخت رو حس کنه. به خودش نگاه کرد و دید که تیشرت نازک و سفیدش توی خون قرمز غرق شده. تمام زخم هاش داشت از هم باز میشد. تمام زخم هایی که تو این هفت سال به تنش نشسته بود. پوستش مثل ربان نازکی داشت از ماهیچه هاش جدا میشد. وقتی که پاش پیچ خورد و سردی زمین رو حس کرد به گریه افتاد. با بیچارگی به هیکل سیاهی که بهش نزدیک میشد نگاه کرد. با رسیدن اون انگشت های تاریک به بازوش در حالی که سعی میکردن روی زمین بکشنش به ناله افتاد. فضای اطرافش دیوانه وار دور سرش میچرخید و همه رنگ ها به سیاه تغییر میکردن. هیبت سیاه حالا صورت پدرش رو داشت که با پوزخند بهش نگاه میکرد و صدای کریس که قهقهه های دیوانه وار سر میداد. محکم به زمین کوبیده شد. ریه هاش از هر هوایی خالی شدن و برای نفس کشیدن به تقلا افتاد. قبل اینکه نفسش برگرده زمین شروع به لرزیدن کرد. سنگ های کوچیک اطرافش با لرزش زمین هر کدوم به سمتی پرت میشدن. انگشتای تاریک دور مچ پاش حلقه شدن و اونو سر جاش نگه داشتن. کیونگسو لگد میپروند تا پاش رو از اون دست رها کنه و اما انگار اون زورش بیشتر بود. کیونگسو وحشت زده به سایه های تاریکی که از اطراف جمع میشدن و به شکل دیوار درمی اومدن نگاه میکرد. سایه سیاه لحظه ای مکث کرد و بعد مثل موج به سمت کیونگسو حمله ور شدو تاریکی پسرک رو بلعید.
*********************************
کیونگسو وحشتزده و لگد پرون از خواب پرید و کمی طول کشید تا به واقعیت برگرده. وقتی به خودش اومد به آرومی سر جاش دراز کشید. دستش رو به سمت عروسکش برد و اونو محکم به آغوش کشید. چند دقیقه بعد که ساعتش زنگ زد کیونگسو بدون مکث بلند شد و عروسکش رو توی کیفش گذاشت. حس میکرد امروز برای آروم شدن بهش نیاز پیدا میکنه. از خونه بیرون رفت و به سمت مدرسه به راه افتاد. وقتی به ایستگاه اتوبوس رسید لحظه ای مکث کرد. کای راست میگفت...کیونگسو نباید مثل قبلا تو این هوای سرد تا مدرسه پیاده میرفت. کیونگسو کاپشن نداشت. اونا خیلی گرون بودن. کفش هاش داشت از هم وا میرفت و به زور نوار چسب دور پاش رو گرفته بود. لباس مدرسه اش هم اینقدر نازک بود که اصلا قدرت مقاومت در برابر سرما رو نداشت. دست به جیب برد و چند تا اسکناس مچاله درآورد. اتوبوس براش خیلی گرون بود ولی اگه بهش کمک میکرد که کای رو نبینه ارزشش رو داشت.
از پله های اتوبوس بالا رفت. روی اولین صندلی خالی نشست و نفسش رو با درموندگی بیرون داد. به سمت پنجره برگشت و دستش رو ناخوآگاه داخل کیفش برد تا بتونه عروسکش رو لمس کنه.
" جونگین. تودرکم میکنی مگه نه؟" کیونگسو زیر لب برای عروسکش زمزمه میکرد." من مجبورم که اینکار رو بکنم...میدونم که ناراحت میشی و تو نباید آسیب ببینی..تو لایق درد نیستی.."
بالاخره مدرسه از پنجره های اتوبوس دیده شد. وقتی پیاده میشد اینقدر مضطرب بود که نزدیک بود بیوفته. به دور و بر نگاه کرد تا کسی از محافظت کننده های جدیدش رو پیدا کنه اما هیچکس رو ندید. نفسش رو با آسودگی بیرون داد و به سمت کریس و اکیپش رفت. اینجوری خیلی بهتر بود. حداقل دیگه مجبور نبود بهشون توضیحی بده. کریس با رسیدن کیونگسو قلنج گردنش رو شکوند.
" هی کودن"
" کریس." کیونگسو از صدای بلند خودش تعجب کرد.
"ساعت سه..پشت کتابخونه جای سطل آشغالا. وای به حالت اگه کسی رو با خودت بیاری...قسم میخورم پشیمونت کنم."
کیونگسو فقط سری تکون داد و رفت. وارد کلاس شد و روی صندلی اش نشست و به دانش آموز هایی نگاه کرد که کم کم وارد کلاس میشدن.
بکهیون خودش رو روی صندلی کنارش انداخت. " صبح بخیر"
کیونگسو لبخند ضعیفی زد." صبح بخیر بکی. دیروز که رفتین با چانیول خوش گذشت؟"
" خیللیی. من سوهو هیونگ رو مجبور کردم برای هر سه تامون بستنی بخره. باید قیافه تائو رو وقتی منظورم رو فهمید میدیدی..اوو اون خیلی کیوته. اصلا اونقدری که دیده میشه ترسناک نیست. چانیول هم همه بستنیش رو به صورتش مالیده بود. خیلی کیوت شده بود و اینقدر زیاد بود که اگه میبوسیدمش انگار یه بستنی دیگه خورده بود. ولی سوهو هیونگ نذاشت. گفت مریض میشی. احتمالا راست میگفت..ولی جدااا؟؟؟ اخه چرا نباید بزاره یکم به برادرش خوش بگذره. حالا هر چی بعد ما ....." و بکهیون تا وقتی که آقای کیم وارد کلاس شد حرف میزد.
کیونگسو به خودش جرئت داد که برگرده و به جایی که کای نشسته نگاه کنه. کای به طرز عجیبی لبه صندلی نشسته بود. جوری که انگار آماده فراره. انگشتاش جوری به لبه میز چنگ زده بودن که بند هاشون به سفیدی میزد. کیونگسو به محض اینکه نگاه کای روش نشست سرش رو برگردوند و اصلابه روش نیاورد که کای مچش رو گرفته. بقیه کلاس کیونگسو دیگه حتی یه لحظه هم به کای نگاه نکرد اما ذهنش یک لحظه هم کای رو رها نکرد. چرا کای انقدر مضطرب به نظر میاومد؟ خوب خدافظی دیروزشون خیلی خوب نبود ولی این چیزی نبود که بتونه اینقدر کای رو به هم بریزه..بود؟؟ کیونگسو تند تند سرش رو تکون داد. نه...نه امکان نداشت که کای درباره قرارش با کریس فهمیده باشه. تنها کسایی که ازین قضیه خبر داشتن کریس و دار و دسته اش بودن که عمرا به کای میگفتن و خود کیونگسو.. که اونم اصلا نمیخواست به کای چیزی بگه.
بعد تموم شدن کلاس زودتر از هم به سمت باشگاه رفت تا لباساش رو ته رختکن عوض کنه. به محض ورود به باشگاه آقای جونگ رو دید.
" صبح بخیر کیونگسو."
" صبح بخیر آقای جونگ."
معلم ورزش اهی کشید و ادامه داد." بهت گفتم بگی یونهو..حالا هر چی..امروز هاکی بازی میکنیم پس میتونی شرکت کنی. فقط باید مواظب باشی..باشه؟"
کیونگسو سری تکون داد و مثل بقیه تو صف وایستاد تا تیمش رو انتخاب کنه. کریس و سهون کاپیتان دو تا تیم بودن. با توجه به وضع کریس انگار خیلی از این بازی خنثی بودن سهون خوشش نیومده بود. وقتی سکه رو انداختن تا بفهمن کی اول باید هم تیمی انتخاب کنه شکم کیونگسو به هم پیچید. حتی خودش هم نمیدونست ترجیح میده تو کدوم تیم باشه. اگه سهون خنثی بود پس احتمال این بود که چند نفر از تیمش از کیونگسو متنفر باشن. کریس برد و پوزخند زد. کیونگسو قوز کرد و توقع داشت مثل همیشه آخرین نفر انتخاب بشه. اینجوری نبود که خیلی تو ورزش بد باشه ولی زخم هایی که همیشه رو تنش داشت باعث میشد نتونه اونقدری که باید خوب حرکت کنه. وقتی کریس اونو انتخاب کرد تقریبا یه سکته رو رد کرد.
" کیونگسو." کریس گفت ولی کیونگسو از جاش تکون نخورد تا اینکه نفر پشتیش توی صف آروم تکونش داد تا جلو بره. کیونگسو با دونستن اینکه همه به حالت احمقانه اش زل زدن قرمز شد.
"کیونگسو تو دفاع وایستا."
کیونگسو سر تکون داد و سرجاش وایستاد و بازی با سوت آقای جونگ شروع شد.
کریس سریع توپ رو به جلو هل داد و اولین گل رو به سادگی به دختر بیچاره ای که دروازه بان تیم سهون بود زد. سهون توپ و گرفت و به سرعت به سمت دفاع کیونگسو رفت و کیونگسو به خودش تکون داد تا بازی کنه. تقریبا نزدیک کیونگسو بود که سهون جهت توپ رو عوض کرد و به سمت اون یکی دفاع رفت با اینکه همه میدونستن رد شدن ازش عین آب خوردنه. کیونگسو با شنیدن صدایی که اسمش رو صدا میزد گیج به اطراف نگاه کرد و دید که توپ سریع به سمت صورتش پرواز میکنه. برگشت تا عقب بره که توپ محکم به پشت سرش خورد و به زمین انداختش.
صدای سوت آقای جونگ رو شنید که بازی رو متوقف کنه. کریس کنارش خم شد و زمزمه کرد." به عنوان دست گرمی بهش نگاه کن." و بعد با مهارت صورتش عصبانیش به گیج و نگران تغییر پیدا کرد.
" اینجا چه خبره کریس؟"
" من خواستم جلوی امتیاز گیری رو بگیرم ولی چوبم رو خیلی بالا گرفتم. اونم مستقیم به سمت توپ رفت. من داشتم میانه بازی میکردم."
کیونگسو آهی کشید میانه بازی کردن نزدیکی اش به کیونگسو رو توجیه میکرد و جلوگیری از امتیاز گیری محکم بودن ضربه اش رو.آقای جونگ سری تکون داد.
" کسی میتونه کیونگسو رو ببره پیش پرستار؟" کیونگسو آقای جونگ رو به عقب هول داد." من حالم خوبه آقا لازم نیست کسی من رو ببره." ولی همین که قدمی برداشت دونیا دور سرش چرخید و وقتی خواست بیوفته آقای جونگ آرنجش رو گرفت." کیونگسو لجبازی نکن بزار یک نفر کمکت کنه."
" من میبرمش." کیونگسو نگاه کرد و سهون رو دید که به سمتش میاد. وقتی سهون کنارش وایستاد کمی منقبض شد. سهون بی اهمیت به حالتش خیلی راحت دستش رو دور کمرش حلقه کرد و کمکش کرد تا به سمت در بره. کیونگسو صدای سوت ادامه بازی رو شنید.
" چرا داری اینکار رو میکنی؟"
" چرا دارم میبرمت پیش پرستار؟ چون کریس محکم میزنه. از روی تجربه میگم." سهون غر غر کنان گفت و سعیک رد به جای اینکه کیونگسو رو بکشه مجبورش کنه قدم برداره.
" نه ..منظورم اینه..اینه که چرا داری کمکم میکنی؟"
سهون آه کشید. " بعضی وقت ها نمیشه تو جنگ بی طرف موند. یه چیزی تعادل ترازو رو بهم زد."
" یعنی دیگه خنثی نیستی؟" کیونگسو گیج بود. نمیفهمید منظور سهون از به ریختن تعادل ترازو چیه. نمیدونست دقیقا چی باعث شده که سهون به سمت کای بیاد به جای اینکه وسط وایسته و وقتی بازی تموم شد به سمت برنده بره.
" کریس گفت اگه به کای بگی حساب اونو میرسه مگه نه؟" شبیه یک سوال نبود. انگار که میخواست چیزی رو روشن کنه.
"آ..آرره ولی تو..تو از کجا فهمی.."
" من بی طرف بودم. پس یعنی هنوز شایعه ها به گوشم میرسه. شنیدم که امروز با کریس یه نمایش داری. و خوب این دقیقا کار کریس که اینجوری تهدید کنه."
" با...باشه ولی هنوزم دلیل نمی.."
" گوش کن. جونگین رفیق منه. اوکی؟ درسته که یکم عوضیه ولی بازم هر روز هفته میتونه حال کریس بگیره. من جدا عاشقشم. کریس..خوب درباره کریس اینجوری نیست. اگه حس کنم که لازمه چند تا مشت تو صورتش بخوره یا اینکه مثل یه نوار ضبط شده بهش بگم برو به جهنم که نمیتونم بازم طرفش باشم. قرار نیست راه بیوفته و بهترین دوست منو تهدید کنه و توقع داشته باشه من باهاش اوکی باشم."
کیونگسو تا اتاق پرستاری دیگه چیزی نگفت. احتمالا این طولانی ترین مکالمه ای بود که تا حلا با سهون داشت. حتی بیشتر از همه دفعه هایی که براش قلدری میکرد. سهون در اتاق پرستاری رو زد. وقتی در بسته بود یعنی کسی داخله و باید حتما قبل اینکه بری تو در بزنی. کیونگسو خیلی خوب با این قانون آشنا بود. هر چی نباشه اتاق پرستاری پاتوقش بود.
" سهون..." کیونگسو وقتی پشت در منتظر بودن گفت. سهون برگشت و بهش نگاه کرد." م..ممنونم." سهون فقط سر تکون داد و دوباره پوکر به رو به رو خیره شد.
" فک کنم هنوز نباید ازم تشکرکنی.. راستش من به کای گفتم."
کیونگسو یخ زد." چی؟"
قبل ازینکه سهون یتونه جوابی بده پرستار در و باز کرد و سهون او رو داخل برد و روی یکی از صندلی ها نشوندش.
" مشکل چیه عزیزم؟" پرستار پرسید.
" چند دقیقه پیش سر کلاس ورزش توپ هاکی خورد تو سرش. آقای جونگ هم فرستادش اینجا. منم دیگه باید برم سر کلاسم." سهون گفت و رفت.
" خدای من. تو تازگی ها خیلی این طرفا میای درست میگم؟" پرستار با مهربونی گفت و دستش رو روی سر کیونگسو گذاشت تا جای ضربه رو معاینه کنه که کیونگسوبه خودش لرزید.
" مشکلی هست؟"
" من ..فقط...با اینکه کسی.. سرم رو لمسم کنه راحت نیستم." کیونگسو همینطور که دست پرستار توی موهاش میچرخید دندوناش رو روی هم فشار میداد.
" خوب اینجا یه باد کردگی بزرگ هست. انگشت منو دنبال کن." چند باری انگشتش رو جلوی چشم کیونگسو تکون داد." اینجا کجاست؟"
" اینجا مدرسه است. طبقه دوم. اسم منم کیونگسوئه." کیونگسو سریع و پشت هم به سوالای مربوط به هوشیاری جواب داد.
" کیونگسو؟" کیونگسو سر جاش خشک شد. صدا هوا رو شکافت رو مستقیم به کیونگسو خورد. کای حالا روی تخت گوشه اتاق نشسته بود.
" عزیزم. بلند نشو. هنوزم باید دراز بکشی. هر چی نباشه سر کلاس حالت بد شده." پرستار گفت و به سمت کای رفت تا دوباره بخوابونتش. اما کای دستش رو کنار زد.
" حالت خوبه؟" کای پرسید. از روی تخت پایین اومد و به سمتش رفت.
" خوبه." نمیدونست چجوری باید به کای نگاه کنه. اونم وقتی که کای از همه چی خبر داشت. کای دستش رو گرفت تا توجه اش رو برگردونه.
" واقعا؟ کیونگسو مطمئنی که خوبی؟"
" گفتم که خوبم." به پرستار نگاه کرد." من حالم خوبه و حالت تهوع هم ندارم.میتونم برم کلاس؟ میخوام قبل زنگ بعدی لباسام رو عوض کنم."
" خیلی خووب. ولی بقیه روز مواظب خودت باش. اگر هم حس کردی حالت خوب نیست سریع برگرد اینجا."
کیونگسو سر تکون داد و آروم بلند شد تا سرگیجه نگیره. کای هم دنبالش راه افتاد.
" منم دارم میرم." کای گفت و قبل اینکه پرستار چیزی بگه در رو پشت سرشون بست. کیونگسو سعی میکرد نادیده اش بگیره بلکه بیخیال بشه و بره. رختکن خالی بود. هنوز نیم ساعت دیگه تا اخر کلاس مونده بود. کای هم به جای اینکه بره سر کلاس خودش دنبال کیونگسو به رختکن اومده بود. وقتی کیونگسو داشت کیف و لباساش رو از تو کمد درمیاورد کای روی نیمکت نشست.
" کیونگسو به پسر نگاهی کرد و آهی کشید." میزاری تو آرامش لباس عوض کنم یا نه؟"
" کیونگسو..مشکل چیه؟"
"هیچی"
کای وایستاد و شونه هاش و گرفت و تکونش داد." نه جدی میگم. دقیقا چه مرگته؟" تو صورتش داد کشید و اینقدر محکم تکونش داد که کیونگسو سکندری خورد و بعد برخود محکمش با کمد ها روی زمین افتاد.
کای که به نظر به خودش اومده بود سریع روی زمین کنار کیونگسو نشست." وای خدا کیونگسو...وای وای ..حالت خوبه؟..خدایا من واقعا معذرت میخوام..ببخشید...ببخشید..من ..من فقط وحشت کرده بودم ..و یه جورایی خشن شدم...خدا خیلی دردت اومده..متاسفم...ببخشید ..ببخشید درد میکنه؟ آره؟"کای تندتند معذرت خواهی میکرد و کم مونده بود گریه اش بگیره.
" من خوبم جونگین." کای خفه شد. " از اون موقع تا حالا هزار بار گفتم که خوبم. چرا اصلا به حرفم گوش نمیدی." و سرش رو بین دستاش گرفت.
"باشه." کای آروم گفت و دستش رو دور شونه های کیونگسو حلقه کرد. حالا هر دو روی زمین نشسته بودن و به کمد ها تکیه داده بودن. کای کیونگسو به سمت خودش کشید و به سینه اش تکیه داد." باشه تو خوبی. ولی.." با دستش یواش دستای کیونگسو رو از صورت خیسش جدا کرد." واقعا اوکی ای؟"
کیونگسو لبخند ضعیفی زد." نه نیستم." گفت و توی بغل کای به سمتش چرخید." متاسفم. نمیتونم بهت بگم چرا..میشه..میشه ازم نپرسی چرا؟"
حس کرد تن کای خفیف لرزید." به خاطر نمایش امروزت با کریسه مگه نه؟"
کیونگسو بینی رو بالا کشید." من نمیخواستم بهت بگم." اشکاش دوباره روی صورتش جاری شد. سرش رو توی شونه کای قایم کرد. " من نمیخواستم که تو صدمه ببینی."
" کیونگسو من هیچ جایی نمیرم. من تنهات نمیزارم. مهم نیست چه اتفاقی بیوفته. به تخمم نیست که کریس چی گفته. قرار نیست بزارم یه بار دیگه بهت آسیب بزنه."
" فقط من نیستم که باید بهش فکر کنی" کیونگسو با ترس گفت." بقیه. هیچ کس نباید صدمه ببینه. نباید کسی سعی کنه از من محافظت کنه."
کای یواش پسر رو عقب کشید تا بتونه صورتش رو ببینه. با انگشت شصت اشک های روی گونه پسر رو پاک کرد.
" کیونگسو.تو برای همه ما مهمی.ما هیچکدوم نمیخوایم صدمه دیدن تو رو ببینیم. لطفا دیگه همچین چیزایی رو ازم مخفی نکن. این که سعی میکنی همه چیز رو تو خودت بریزی دردش خیلی بیشتر ازینه که تو صورتم مشت بزنی." کای لبخند زد و دست کیونگسو رو گرفت تا بلندش کنه. " باید لباسات رو قبل اینکه زنگ بخوره عوض کنی." به صورت نگران کیونگسو نگاه کرد." نگران نباش. من یه فکری دارم."
کیونگسو لباساش رو عوض کرد و همراه کای به کلاس بعدی رفت. تو سه تا کلاس بعدی کای اجازه نداد کیونگسو حتی یه لحظه هم از دیدش خارج بشه. وقتی وراد تریا شدن همه چشما به اون دو نفر چسبید. کای اهمیتی نداد و کیونگسو رو به سمت میزی که همیشه مینشستن هل داد. وقتی نشستن یه ساندویچ به کیونگسو داد.
" امروز صبح به مامانم گفتم دو تا درست کنه."
کیونگسو لبخند زد اما نمیتونست به غذا دست بزنه.
" زود باش. تو خیلی لاغری. بخور دیگه." کای گفت ولی کیونگسو ساندویچ رو عقب هول داد.
" ببخشید ولی نمیتونم بخورم." شکمش قرار بود به زودی کلی مشت و لگد بخوره. اول تائو و چانیول و کمی بعد سوهو و بکهیون هم پیش اونا نشستن. کای هم براشون درباره نمایش امروز کریس تعریف کرد.
" چرا هیچی به ما نگفتی؟" سوهو پرسید.
" من نمیخواستم که شماها صدمه ببینین." کیونگسو آروم گفت و جمع در سکوت فرو رفت تا اینکه تائو گفت.
" حالا قراره چیکار کنیم؟"
" به نظرم باید باهاش رو به رو بشیم." چانیول گفت." هیچ راه حل دیگه ای نداره. یکی هم باید اول همراه کیونگسو بره و بقیه هم بعدا بهشون ملحق بشن. اگه تعداد زیاد باشه دعوا خیلی شدید نمیشه."
" من باهاش میرم." تائو گفت.
" تو..تو مطمئنی؟ اگه نمیتونی کای میت.."
" من میام." تائو غرید." خودت میدونی چقدر از آشغالایی مثل اون متنفرم. تازه من هنر های رزمی بلدم و اگه لازم بشه میتونم ازت دفاع کنم."
" خیلی خوب پس قرارمون ساعت سه." کای گفت و دستش رو دور کیونگسو پیچید. " تو مشکلی نداری؟"
"نه مشکلی ندارم."
***********************************************
" وای خدا..تائو..کاش نمیومدی." کیونگسو مضطرب گفت.
" چرا آخه؟"
" نمیدونم..فقط کاش نمیومدی."
" قرار نیست بزارم تنهایی با کریس سر و کله بزنی پس تمومش کن. گفت جای سطل آشغالا؟"
" آره و مطمئنم که گفتم تنها." صدای غران کریس از پشت سر تائو اومد. پاهای کیونگسو به لرز افتاده بود.
" به همین خیال باش." تائو به سمت کریس گفت.
" اوه کودن جدید. تو دوست پسری چیزی نداری بری پیشش؟" کریس جلو اومد و چونه تائو روتو دستش گرفت." صورت کوچولوی خوشگلت با چند تا کبودی روش خیلی دیدنی تر میشه." تائو محکم دست کریس رو پس زد.
" هی ولش کن." صدای بم چانیول از پشت سر اومد و بقیه هم رسیدن.
" هوهو میبینم که مهمونیه. همه جمع ان. خیانت کارا ..بچه پولدارا و کودنا." کریس گفت.
"فکر نکنم الان وقت خوبی برای دعوا باشه. هیچ جوره تو موقعیتی نیستی که ببری." سوهو قاطعانه گفت.
" نه بابا؟ به نظر خودم که رواله. هیچ کدومتون جرئت ندارین بهم دست بزنین. مگه اینکه بخواین حسابی دخل کودن کوچولو رو بیارم."
" ولش کم" تائو آروم گفت.
" وگرنه چی؟ ها؟ میری به دوست پسر جونت میگی بیاد حسابم رو برسه؟ ووویی ترسییدممم."
کیونگسو با صدای بلندی که نه از تائو بلکه از کای بلند شده بود تو جاش پرید.
" از اونا فاصله بگیر کریس." کای گفت و بازوی کیونگسو رو گرفت." دلم نمیخواد بشنوم که دوباره میخوای کیونگسو رو کتک بزنی. قسم میخورم که عاقبت خوشی برات نداره."کای برگشت که کیونگسو رو دور کنه که کریس هیسی کشید.و بعد کیونگسو روی زمین افتاده بود با کای که روش افتاده بود. کیونگسو به صورت تائو نگاه کرد که به سمتی چرخیده بود و خون ازش میریخت. بریدگی باریک روی صورتش دقیقا زیر چشمش بود و لباش با بریدگی روش خونریزی میکرد.
"ت..تا..تائو؟" تائو با صدای کیونگسو به واقعیت برگشت. یقه کریس روگرفت و محکم به دیوار کوبید.
" خوب گوشات و باز کن عوضی. این خیلی بی ادبیه است که وقتی که بقیه پشتشون به توئه بهشون حمله کنی. اگه تخمش رو داری رو در رو بجنگ یا گورت رو گم کن." کریس رو زمین انداخت و روی شکمش نشست." یه بار دیگه همچین حرکتی بزنی دیگه اینقدر مهربون نمیمونم. یه چیز دیگه..یک بار دیگه..فقط یه بار دیگه اسم دوست پسر سابق منو بیار تا بکشمت. کثافت."
خون توی دهنش رو روی تیشرت کریس تف کرد و از روش بلند شد. کریس چند لحظه ای روی زمین خشکش زده بود بعد بلند شد و گفت." مطمئن باش منم دفعه بعد اینقدر مهربون نیستم." و به سمت مدرسه برگشت.
کیونگسو شروع کرد به هق هق کردن. " جاییت درد میکنه؟" کای دستپاچه پرسید." تائو قبل اینکه ما رو هل بده و خودش کتک رو بخوره هیچ علامتی نداد."
بکهیون که تمام مدت پشت چانیول قایم شده بود بیرون اومد." هوف این واقعا خیلی ترسناک بود." چانیول اونو توی بغلش کشید و به کیونگسو نگاه کرد و سوال کای رو تکرار کرد." خوبی؟"
" من..من واقعا ممنونم...من خوبم." کیونگسو گریه کنان جواب داد و اجازه داد کای محکم بغلش کنه. به کای تکیه داد ولی ذهنش پیش تهدید کریس بود...دفعه بعد...

سلام قشنگا نسیم صحبت می‌کنه
ولی دیدین چی شد؟ بالاخره یکی اومد که از پس کریس بربیاد😈😈
ممکنه متن یکم تا مرتب باشه چون اولین باره که با گوشی آپ میکنم😢😢 اگه فیلتر شکن خوب برای ویندوز هم می‌شناسین بگید. بوس بهتون

The Boy with the BluesTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon