Part 45

48 20 25
                                    


" خیلی خوب . بزن بریم." کای گفت و کیونگسو رو بین بازوش گرفت و کیفشون رو روی شونش انداخت. کیونگسو محکم عروسکش رو توی دستاش گرفته بود." چند تا ماشین داریم؟"

" یکم باید رو هم رو هم بشینیم." سوهو گفت." کای، کیونگسو، سهون و لوهان میان تو ماشین من. یک، مینسوک، جونگده و لی هم با چانیول میرن." مکثی کرد." یه نفر کمه."

" تائو رفت کریس رو ببینه." کای گفت." از اون موقع هر چی بهش زنگ میزنم برنمیداره. ولی بازم زنگ میزنم."

لوهان دست سهون رو گرفت و با نگرانی بهش نگاه کرد. " اگه قبل از اینکه بتونیم باهاش تماس بگیریم برگرده خونه چی؟"

" فک کنم قبل از اینکه این اتفاق بیوفته باید بریم دنبالش." سوهو گفت و بقیه رو به سمت ماشین هل داد. کیونگسو، کای و سهون عقب نشستن و لوهان کنار سوهو.

" این ماشین یه جورایی پر از آدمایی که کریس میخواد پدرشون رو دربیاره." سهون گفت و آرنج کای تو پهلوش فرو رفت." ساکت شو. این الان چیزی نیست که نگرانشیم احمق."

کای گفت و وقتی از محلشون رد میشدن سر کیونگسو رو روی شونش گذاشت. خیلی طول نکشید که به بیمارستان رسیدن. سوهو با بیشترین سرعت میروند و چند تا چراغ قرمز هم رد کرده بود. ماشین رو کج و کوله پارک کرد و همه از ماشین پیاده شدن. کیونگسو پاهاش رو دور کای حلقه کرد و کای بدون هیچ حرفی بلندش کرد. لیتوک دم در منتظرشون بود." فک نکنم جای زیادی برای قایم شدن وجود داشته باشه ولی مطمئنم میتونم یه اتاق خالی براتون پیدا کنم."

وقتی به اتاق رسیدن کای کیونگسو رو روی تخت خالی گذاشت." میرم دوباره به تائو زنگ بزنم. زود برمیگردم."

لوهان هم روی تخت رفت و کنار کیونگسو دراز کشید و دستی به موهاش کشید.

" چه حسی داری؟"

" من ترسیده ام"

" میدونم سو. این خیلی سخته." مثل لوهانی که اولین بار دیده بود لبخند زد."ولی پلیس میگیرتش. میندازنش زندان و تو دیگه هیچوقت مجبور نیستی ببینیش."

کیونگسو سر تکون داد و دستش رو روی پارچه عروسک کشید" ممنون."

کای به اتاق برگشت و کنار کیونگسو نشست و دستش رو گرفت." تونستم با تائو حرف بزنم. اونم میاد اینجا. گفت اینقدر وسیله خونه کریس داره که مجبور نباشه برگرده خونه. ولی...یه مشکلی هست. کریس هم باهاش میاد. هنوز هیچی نمیدونه فقط میدونه که تائو باید بیاد اینجا."

" ک..کای؟؟...من.من نمیتونم...اون...اون همه چی رو میفهمه."

" ششش....نگران نباش سو. ما هیچی نمیگیم. مهم نیست چقدر بپرسه. بعدش ما یازده نفریم. نمیتونه همزمان هممون رو اذیت کنه که."

The Boy with the BluesWhere stories live. Discover now