Part 47

61 25 28
                                    


" من جیسوپ ام." مردی که روبه روی کیونگسو روی صندلی نشسته بود گفت.

" شما همونی هستی که کای قبلا پیشش رفته بود؟" کیونگسو که چونه اش رو روی زانو هاش تمیه داده بود گفت.

" کای؟...کیم جونگین؟"

کیونگسو شر تکون داد." پس تو باید دو کیونگسویی باشی که مدت زیادی توی این بیمارستان بود."

کیونگسو در حالی که بیشتر صورتش روی زانو هاش پنهان بود دوباره سر تکون داد.

جیسوپ لبخند زد." هوم. کای قبلا درباره ات گفته...خوب کیونگسو...میخوای یکم راجع به زخمات صحبت کنی؟"

" ام..یک انگشتم شکسته." انگشت آتل بسته اش رو نشون داد." و کلی زخم جدید ولی هیچکدوم اونقدر عمیق نبودن که مثل قدیم نیاز به درمان خاصی داشته باشن."

جیسوپ به مچش اشاره کرد." میخوای درباره اونا هم چیزی بگی؟"

" اه...خوب...اونجا...اونجا هم قبلا زخم بود...اونا خوب شده بودن ولی جاشون معلوم بود. اون....پدرم... اون فکر میکرد لیاقت داشتن زخمی که خودم زده باشم رو ندارم."

" میشه لطفا بهم درباره زخمایی که خودت زدی بگی؟"

" این...حق ام بود....که درد بکشم...ولی دلم میخواست کنترل اش دست خودم باشه. با اون...همش غیر قابل پیش بینی بود. هر وقت که ناراحت یا عصبانی بود و جوری که خشن میشد."

" فکر میکنی حق ات بود که درد بکشی؟"

" کای میگفت اینطور نیست. لیتوک هم همینطور. رئیس هام و همه دوستام."

" خودت چطور؟"

کیونگسو مکثی کرد و لبش رو به دندون گرفت." من...فک نکنم...این راهی بود که حس میکردم میتونه همه چی رو کنترل کنه. بعدش کای باهام صحبت کرد. و بعدش من حس بهتری داشتم."

" کای خیلی بهت کمک میکنه درسته؟"

" هوم."

" خیلی خوب. میخوام یکم بحث رو جلوتر ببرم. بیا راجع به مرگ پدرت صحبت کنیم." کیونگسو شوکه شد." یک نفس عمیق بکش." جیسوپ گفت." تو توی آمبولانس بودی وقتی بهش شلیک شد."

" کای هم با من بود. افسر کیم ما رو برد اونجا."

" که پدرت اونجا توی آمبولانس تو رو پیدا کرد. درسته؟"

" آ..آره...سعی کرد منو بکشه برون. وقتی متوقف نشد...یکی بهش شلیک کرد. من نمیخواستم بدونم کی اینکار رو کرد." دستاش رو دور پاهاش حلقه کرد.

" افسر بنگ بهم گفت که تو از آمبولانس بیرون اومدی و سعی میکردی با جسد صحبت کنی و داد میکشیدی."

The Boy with the BluesWhere stories live. Discover now