Part 46

52 21 50
                                    


درد...درد کشنده... با اولین مشتی که به صورتش خورد روی زمین پرت شد و صدای فکش رو شنید. ناخودآگاه توی خودش جمع شد و منتظر مشت های بعدی موند. از بین انگشتاش به پدرش نگاهی انداخت و چشمش به بطری مشروبی افتاد که به دهنش چسبونده بود.

" هرزه لعنتی." لگد محکمی به ساق پاش زد. کیونگسو تکونی خورد با بالا اومد لگد ها دستاش رو بالا برد تا از سرش محافظت کنه. صدای شکستن بند انگشتاش رو شنید و با ادامه لگد های پشت سرش شروع به خونریزی کرد. وقتی مرد بالا کشیدش گیج و منگ پلکی زد و بوی الکل توی بینی اش پیشید." من همه این مدت داشتم از پلیس فرار میکردم چون توی هرزه نتونستی جلوی دهن گشادت رو بگیری." کیونگسو هیچی نگفت تا به خشم مرد اضافه نکنه." هیچوقت نمیخواستم تو رو نگه دارم. تو رقت انگیزی. شکست خورده... تو نتوسنتی رازمون رو نگه داری ورفتی پیش پلیس. تو ضعیفی." مرد بلند و شد و کیونگسو رو تا بین درختا روی زمین کشید تا از دید هر کسی مخصوصا پلیس ها مخفی بمونن. کیونگسو توی دلش دعا میکرد که هیمچان یا یونگگوک جسدش رو پیدا کنن...نه یکی از بچه ها. مرد کیونگسو رو بالا کشید و به یکی از درخت ها پینش کرد." خوب دور و برت رو نگاه کن. اینجا جایی که میمیری." مرد هیسی کشید و دوباره کیونگسو رو روی زمین انداخت. کیونگسو غلطی زد و خون توی دهنش رو تف کرد.

" پدر..." سرش با سیلی که خورد به راست چرخید.

" کسی بهت اجازه داد دهنت رو باز کنی؟ خفه شو." مرد خم شد و تیشرت کیونگسو رو پاره کرد." میخوام ببینمشون. همه زخمای خوشگلت رو." تیشرت اش( در واقعا تیشرت سوهو.) با یک حرکت پاره شد و هوا رو روی زخم هاش حس کرد. کیونگسو با دیدن پوزخند مرد به خودش لرزید." شکست خورده." کرد انگشتش رو محکم روی اون زخم بد قیافه کشید." میبینی؟ مثل یه اثر هنریه...حیف که میخوام از رو پوستت بکنمش." کیونگسو رو برگردوند و تا پشتش رو ببینه." و اینا...ببخشید که زودتر از اینا با اون شلاق سر شیشه ای نوازشت نکردم. اینا واقعا فوق العاده ان." چکمه اش رو روی پشت کیونگسو گذاشت تا تکون نخوره.

" راستش یکم تعجب کردم. فکر میکردم پیدا کردنت سخت باشه. انتظارش رو نداشتم خودت برگردی سمتم. ولی حداقل خودت میدونی که لیاقتت چیه. فقط یه تیکه پوشت و استخون که لیاقتش آشغالیه." کیونگسو گریه کرد اما تلاشی برای ازاد کردن خودش نکرد و پیشونی اش رو خاک های روی زمین تکیه داد. فشار پا از روی پشتش برداشته شد و بجاش روی پهلوش نشست و اینبار مشت های پیاپی بود که روی کمر استخونی اش مینشست. کیونگسو دندوناش رو به هم فشار داد و با همه دردی که داشت سعی کرد خودش رو نجات بده که حس سردی فلزی روی کمرش خشکش زد.

" چ..چیه؟"

" فقط یه چاقوی ضامن داره. مثل اونی که شکت رو باهاش تراشیدم خوشگل و شیک نیست. ولی مطمئنم به همون اندازه درد داره. هر چه قدر دوست داری جیغ بزن. هیچکس صدات رو نمیشنوه." تیغه روی پشتش کشیده شد و زخمی پشتش به جا گذاشت. کیونگسو ناخن هاش رو توی زمین فرو کرد و لب کیودش رو به دندون گرفت. میتونست خیسی خون رو که از کمرش پایین میریخت رو حس کنه." همینه...قراره خیلی آروم پیش بریم. میخوام خیلی آروم بکشمت که ازش لذت ببرم. به هر حال تو که قرار نیست جایی بری." کیونگسو چرخوند و دستش رو بالا کشید و به زخمای روی مچش اشاره کرد." واقعا این زخم هایی که خودمش باعثشون نبودم اذیتم میکنن. میبینی ؟ اینا رو میگم." مچ کیونگسو رو محکم تکون داد و که باعث شد انگشت شکستش تکون بدی بخوره و درد رو توی دستش پخش کنه." بزار برات درستشون کنم."

The Boy with the BluesDonde viven las historias. Descúbrelo ahora