Part 39

52 20 8
                                    


کای سه دقیقه بعد با یک کوله پشتی -که لباسا ازش بیرون زده بودن -توی دستش خودش رو روی صندلی ماشین انداخت. کیونگسو از پشت بازوش رو گرفت.

" برو." کای رسما داد زد و سوهو حتی صبر نکرد که کمربندش رو ببنده و پاش رو روی گاز فشار داد.

"ک..کای!" کیونگسو صداش کرد." خودشه." چشمای کیونگسو با اشک میدرخشیدن و کاملا وحشت زده به نظر میومد. کای کیونگسو رو به سمت خودش کشید و بغلش کرد. کیونگسو محکم به تیشرت کای چنگ زده بود و سرش رو توی شونه اش قایم کرده بود.

" چه خبر شده؟" تائو که از هیچی سردریاورده بود با گیجی پرسید.

" اون خونه کناری که برقاش روشن بود خونه کیونگسوئه. پس نباید چراغاش روشن باشه مگه اینکه...."

" پدرش برگشته باشه." کای زمزمه کرد. کای به سختی گوشی اش رو از جیبی که کیونگسو تقریبا روش نشسته بود بیرون آورد." تائو زنگ بزن به پلیس. بهشون بگو چه خبر شده."

تائو لبش رو به دندون گرفت و شماره ای کای برای ارتباط مستقیم با یونگوک داشت زنگ زد.

" الو؟!" صدای بمی بعد چند بوق کوتاه جواب داد و تائو روی اسپیکر گذاشت.

" افسر...منم کیم جونگین. من و کیم سوهو و دو کیونگسو برای اظهاریه پیشتون اومدیم. یادتون هست؟"

" البته جونگین. چه کمکی ازم ساخته است؟"

" برق های خونه کیونگسو روشن بود."

چند ثانیه سکوت برقرار شد تا صدای کوبیده شدن دستی روی میز هر چار تا پسر توی ماشین رو از جا پروند." فاک ...هیمچان گروه رو بردار ببر خونه دو. یک نفر اونجاست." داد زد." ما پنج دقیقه دیگه اونجاییم. به هیچ وجه نزدیک اون خونه نشین."

" ما داریم میریم خونه کیم. کیونگسو اونجا میمونه." تائو گفت.

یونگوک آهی کشید." خیلی خوب همونجا بمونین. اصلا اصلا این سمت ها نیاین. کیونگسو رو تا جایی که میتونین دور از اون خونه نگه دارین. من باید برم. اگه چیزی دستگیرمون شد باهاتون تماس میگیرم." و قطع کرد.

" کای! خانواده خودت چی؟" سوهو گفت." میخوای به مامانت بگی بیاد پیش ما."

" مامانم رفته ماموریت بیرون از شهر. کسی قرار نبود خونه باشه."

وقتی به خونه رسیدن کای به کیونگسو کمک کرد تا از ماشین پیاده بشه.پاهای پسر بیچاره جوری از ترس میلرزیدن که اگه کای دستش رو نمیگرفت روی زمین میافتاد. بقیه بچه ها رسیده بودن خونه و جلوی در منتظر اونا وایستاده بودن.

" خیلی زودتر از چیزی که انتظار داشتم رسیدین."

چانیول گفت. سوهو فقط سر تکون داد چون توجه اش به لوهانی که هنوز بین بازوهای سهون بود جلب شد.

The Boy with the BluesWhere stories live. Discover now