Pov:lisa
با ندیدنه جنی کنارم برای یه لحظه حس کردم که تمامه دیشب یه توهم یا خواب بوده تا اینکه برگه ی سفید رنگی روی میزه کنار تخت توجهمو جلب کرد. اون برگه به دقت تا شده بود پس قطعا من اونو اونجا نزاشتم و همین بهم دلیل کافی میده که باور کنم درخواسته جنی یه خواب نبوده.
با کمی نگرانی و دستای نسبتا لرزون تا های برگه رو باز کردم، از چی میترسیدم؟ شاید از اینکه ممکن بود توی اون نامه نوشته باشه همه چی یه اشتباه بوده به همراهه یه خداحافظیه سرد شاید با خودش گفته که میخواسته اهمیت بده اما من لیاقتشو نداشتم.
زمزمه وار شروع به خوندن کردم"من و جیسو میریم که به کارا برسیم، یه چیزی بخور و نگران نباش به موقع برمیگردم"
نفسه عمیقی کشیدم. خدای من اون فقط یه نوته ساده بود خیلی بزرگش کردم. بیش از حد میترسم که اونو ازدست بدم. به قدری اونو ازدست دادم که حتی از لمس کردنشم میترسم هر لحظه نگرانم که اشتباهی نکرده باشم. گاهی میخوام خودم زندگیمو سرپا نگه دارم ولی فکر نکنم اصلا بتونم ازش بگذرم من واقعا از نبودنه جنی توی زدگیم میترسم...
از جام بلند شدم و دوشه کوتاهی گرفتم، آبه سرد همیشه برای سرحال شدنم فوق العادس ولی از بعد از اون اتفاقی که اسمشو خود کشی میزارن یه درد خفیفی رو واسم یاد آوری میکنه. البته که اون درد مرگ نیست، مرگ زیباست نه درد آور چیزی که منو شکنجه میداد حقیقه ازدست دادنه جنی بود...برای اون موقع این یه حقیقت بود ولی الانم مطمئن نیستم که واقعا دارمش یا نه.
چون جنی گفته بود یه چیزی بخورم ناچار بودم که این کارو انجام بدم. نمیدونم...فقط نمیتونم به حرفاش بی توجهی کنم یه جورایی همه ی اعضای بدنم برای انجام دادنه کاری که میگه هول داده میشن.
کمی از قهومو مزه کردم، فک میکنم یکم دیر یادم اومد ولی یعنی جنی موفق میشه انجامش بده؟ اون واقعا سخت تلاش میکنه ولی جلب کردن نظره عمومه مردم واقعا کاره راحتی نیست. اخبار مثله موج پخش میشن و اگه نتونه موجه بعدی رو به موقع جلو بفرسته میتونه دردسر ساز شه. درسته که من هیچوقت توی یه همچین محیطی کار نکردم ولی اطلاعاته کافی رو دارم لعنتی به هرحال منم یه شخصه تحصیل کردم.
صدای پیغامه گوشیم بلند شد، انتظار داشتم رزی باشه ولی نبود.
ناشناس: دفتره کیم منتظرتم مانوبان.
با نگرانی ماگمو روی میز برگردوندم. لعنتی این نباید اتفاق میوفتاد، واقعا این مهم نیست که شمارمو از کجا آورده...مهم اینه که چرا میخواد منو ببینه اونم درست وقتی میدونه پیشه جنی نیستم. حدس میزنم جنی قرار نیست خبر داشته باشه و این یعنی اتفاقات خوبی در انتظارم نیست.
اون زن شاید به سردی یخ و به سختی سنگ باشه ولی نگرانی برای دخترش توی چشماش موج میزنه و از قرار معلوم من قراره آینده ی درخشانه وارثشو نابود کنم. نامزده کیم جنی...وقتی این رول شروع شد ما هیچی نبودیم ولی الان قرار میزاریم پس انگار که واقعا به جنی نزدیک ترم.
YOU ARE READING
jenlisa | memories | Completed
Romanceدنیای خاطر غوطه ور در شهوت و درد... رویا های ازدست رفته... یه شروع دوباره... {تکمیل شده}