-چپتـر ششـم-

1.1K 203 12
                                    

آهی سر داد و با حس سرگیجه غیرقابل تحملی که به سراغش اومده بود، سریع دستش رو روی پیشونیش گذاشت و نفس تیزی کشید.

کمرش رو صاف کرد و با اشاره ملکه مادر، هر 3 نفر دیگه فنجان سفید رنگ روی میز رو به دست گرفتند و کمی ازش رو چشیدن.

اینموک این بار کامل سرش رو بالا آورد و به چشم های طلایی و خسته بکهیون خیره شد.

_سرورم... فرومون خوشایندی ندارید... فکر می‌کنم حالتون اصلا خوب نیست.

هادونگبو با نگرانی به سمت بکهیون برگشت و دستی به صورت یخ کرده‌اش کشید.

_خدای من بکهیون تو اصلا خوب نیستی... پس اون دارویی که پزشک یوجین داد تاثیری نداشت؟

بکهیون لبخند کوچکی زد و سرش رو تکون داد.

نمی‌خواست پیش بقیه ضعیف به نظر برسه. اون فقط وابسته فرومون های لعنتی اون آلفا شده بود.

خواست چیزی بگه که با رها شدن ناگهانی فرومون های بدنش و بوی نعنایی که با رایحه نارگیل خودش ترکیب شده بود چشم هاش رو بست و بدنش رو منقبض کرد.

ملکه میونگی-آه نگران کمی خم شد و دست هاش رو روی میز گذاشت.

_فکر می‌کنم باید استراحت کنید.

بکهیون سرش رو تکون داد و بدون توجه به پوزخند کمرنگ شاهدخت، با عذرخواهی کوچکی اون جمع رو ترک کرد.

ملکه هادونگبو آهی کشید و با نگاه شرمنده به دو زن رو به روش خیره شد و گوشه لبش رو به آرومی گزید.

_من واقعا متاسفم، ایشون دوره هیتشون رو به تازگی تموم کردن و از اونجایی که به امپراطور وابسته شدن اصلا حال خوبی ندارن.

_ایرادی نداره ملکه هادونگبو... من خودم هم یک امگا هستم پس کاملا ایشون رو درک می‌کنم.

هادونگبو لبخند محوی زد و با نگرانی به جای خالی بکهیون خیره شد.

***

سرش رو به سمت گردنش کج کرد و لب‌هاش رو روی هم فشرد. نفسی عمیق کشید و چهارزانو روی چمن های نمناک کنار رودخانه نشست.

عمق رودخانه مقابلش توانایی غرق خیلی‌ها رو داشت و می‌تونست باعث مرگ افراد زیادی باشه. بکهیون از آب های عمیق وحشت داشت، از اقیانوس‌های ناشناخته و تاریکی محضی که زیر آب جریان داشت.

نسیم با ملایمت گونه‌اش رو نوازش می‌داد و حس خوبی رو به امگا القا می‌کرد.

از مردم قصر شنیده بود قراره جنگ بزرگی بین چوسان و سرزمین تازه تاسیس شده بیوریونگ به پا بشه. بکهیون از جنگ هم می‌ترسید.

وقتی کوچک‌تر بود، اقامتگاهش بر اثر حمله دشمنان آتیش گرفته بود و پدرش اون رو در حالی که صورتش از قطرات شور اشک خیس شده بود، بین شعله های خشمگین آتیش پیدا کرده بود.

『𝐖𝐢𝐥𝐝 𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐲🌛』Where stories live. Discover now