بکهیون با چشمهای وحشی و ابروهای در هم گره خورده درحالی که از عصبانیت نفس نفس میزد، به چشمهای چانیول خیره شده بود. به سختی از جاش بلند شد و آستینش رو روی لب هاش کشید که به خاطر ضربه محکم امپراطور خونی شده بودند. به طرف کیونگسو برگشت و سعی کرد تا به قیافه وحشت زده شاهزاده لبخند بزنه.
_از آشنایی باهاتون خیلی خوشحال شدم و دوباره بخاطر هدایای ارزشمندتون تشکر میکنم.
کیونگسو انقدری شوکه بود که نمیتونست لبهاش رو حتی به لبخند زدن وادار کنه.
بکهیون بیاهمیت به امپراطور، به طرف خروجی قدم برداشت و تقهای به در زد تا محافظانی که پشت در ایستاده بودند در رو براش باز کنند.
بعد از باز شدن در، بکهیون سمت جنی و ندیمههاش که گوشهای منتظر ایستاده بودند رفت.
_برید داخل و وسایلی که روی میز هستن رو به همراه هانبوک کودکانه کف اتاق داخل صندوقچه بذارید و به اقامتگاهم ببرید.
بدون حرف دیگهای به طرف رودخانه قدم برداشت. کنار رودخانه روی زمین نشست و پاهاش رو توی بغلش گرفت. دستش رو بالا آورد و به آرومی انگشت اشاره و وسطش رو روی لبهاش کشید.
_وحشی کثیف!
با بغض زمزمه کرد و به صدای طبیعت گوش سپرد.
دلش میخواست تا میتونست دست پدرش رو بگیره و از اون قصری که براش تبدیل به زندان شده بود فرار کنه.
فین فین آرومی کرد و دستش رو روی شکمش کشید.
_اگر میخواید انقدر بی پروا درباره امپراطور سرزمینتنون اونم توی قصر اینطور حرف بزنید براتون بد تموم میشه عالیجناب.
با شنیدن صدای آشنایی فورا اشکهاش رو پاک کرد و سرش رو بالا گرفت تا شخص دومی رو که بالای سرش ایستاده بهتر ببینه.
سهون خم شد و کنار بکهیون نشست. بکهیون نفس عمیقی کشید و چشمهاش رو از صورت سهون گرفت.
_خوبی؟
بکهیون بدون اینکه نگاهش رو از رودخانه بگیره مخاطبش رو سهون قرار داد.
_خودت چی فکر میکنی؟
_تو که از من عصبی نیستی نه؟ من فقط دستوری که بهم داده شده بود رو انجام دادم.
سهون نمیتونست چشمهاش رو از نیمرخ ناراحت و غم زده بکهیون بگیره. بکهیون دوست دوران کودکیاش بود و تا وقتی که هنوز وارد قصر نشده بود باهم صمیمی و گرم بودند.
اما کارهایی که در قصر انجام میداد باعث شده بود تا کمتر همو ببینن و ازهم دور تر بشن. ولی هیچوقت فکرش رو نمیکرد که یک روز بکهیون رو به عنوان ملکه مرد سرزمینش ببینه و بهش خدمت کنه.
YOU ARE READING
『𝐖𝐢𝐥𝐝 𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐲🌛』
أدب الهواة🦋☽ زیبــای وحشـی Complete ⛮ کاپـل: چانبــک ⛮ ژانــر: عاشـقانه، تاریـخی، امپـرگ، امگـاورس، اسـمات ⛮ نویسـنده: السـا و بری ⛮ ادیتور و بازنویس: السـا بیون بکهیون، امگای زیبایی که به دستور امپراطور مجبور به ازدواج با اون آلفای روانی میشه. پارک چانیول،...