-چپتـر بیست و پنجم-

866 212 49
                                    

سلام قشنگا~ رز وحشی هم آپ شده می‌تونید با فالو کردنمون به این بوک زیبا از دنیای موازی زیبای وحشی هم سر بزنید :))
قبل شروع این پارت لطفا ووت بدید تا به شرط برای پارت بعدی برسیم...
------------------

ملکه مادر رو به روی بکهیون نشسته بود و بی‌تفاوت از خوراکی های روی میز مزه می‌کرد. درواقع بکهیون از همین روز می‌ترسید. روزی که از چشم ملکه مادر بی‌افته. به عنوان یک خائن شناخته بشه و حتی نتونه به بخشیده شدن فکر کنه.

لب هاش رو آویزون کرد و با برداشتن یک تکه نان داغ از روی میز، اون رو جلوی لب هاش گرفت و با سر پایین افتاده گاز کوچیکی بهش زد.

_مادر چیزی شده؟ انگار حالتون خیلی خوب نیست.

صدای زنانه اینموک باعث شد اخم کمرنگی بکنه و سرش رو برای مدت کوتاهی بالا بیاره تا واکنش هادونگبو رو ببینه. ملکه مادر برخلاف مواقعی که با اخم به بکهیون نگاه می‌کرد، لبخند زد و سرش رو به آرومی تکون داد.

_چیزی نیست دخترم، نگران نباش... استرس برای فرزندت خوب نیست عزیزم.

اینموک خنده آرومی کرد و با گذاشتن دست هاش روی دست ملکه مادر، سرش رو کمی کج کرد و بدنش رو به سمت زن پیر متمایل کرد.

_اما نگران شما شدن وظیفه منه مادر... لطفا مراقب سلامتی خودتون باشید.

_حتما این کار رو می‌کنم ملکه، دیدن نوه اولم آرزویی هستش که همیشه داشتم... پس تا قبل از دیدن جانشین امپراطور این دنیا رو رها نخواهم کرد.

چانیول زیر چشمی نگاهی به بکهیون که گوشه میز بغ کرده بود انداخت و نفسش رو کلافه بیرون داد.

مطمئن بود اون دو نفر فقط برای عذاب بکهیون اینطور نقش بازی می‌کردند؛ چون به هر حال هیچوقت در این حد صمیمی نشده بودند که اینموک تصمیم بگیره دست هاش رو روی دست های مادرش بذاره و شیرین زبونی کنه.

کمی از سوپ وسط میز داخل کاسه کوچیکی ریخت و با انداختن قاشق چوبی داخل ظرف، اون رو جلوی بکهیون گذاشت و با ابروهای به هم گره خورده نگاهش کرد.

_دیشب خسته شدی و از اونجایی که الان هیت هستی سوپ کرفس برات مفیده می‌تونی ازش بخوری.

بکهیون متعجب سرش رو بلند کرد و با چشم های گرد شده به نگاه مصمم چانیول خیره شد و بعد گیج شده سرش رو پایین انداخت. مطمئن بود آخرین بار وقتی دستش رو روی بازوی همسرش گذاشته بود اون آلفا پسش زده بود و ازش دوری کرده بود و حالا داشت چیکار می‌کرد؟ بهش سوپ می‌داد فقط چون دیشب فعالیت طولانی‌ای داشتند؟

به آرومی تشکر کرد و با گرفتن سومه بوری هانبوک طوسی رنگش، قاشق رو بین انگشت هاش گرفت و با کمی مکث محتویات داخل کاسه رو چشید و با طعم تلخی که داشت صورتش رو جمع کرد.

『𝐖𝐢𝐥𝐝 𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐲🌛』Where stories live. Discover now