-چپتـر پانـزدهم-

714 166 23
                                    

چانیول به بیون اشاره کرد. به دیوار ترک خورده زندان تکیه زد و منتظر به مرد مسن خیره شد.

بیون نفس عمیقی کشید و نگاهش رو به چهره خونسرد چانیول داد. راهش رو کج کرد و از اون مکان خارج شد. نگران بود که چانیول دوباره قصد آسیب رسوندن به بکهیون رو

پس کنار در زندان روی پاهاش نشست. دست‌هاش رو روی شقیقه هاش گذاشت و اجازه داد اشک‌هاش دوباره پایین بریزن.

بکهیون دوباره روی زمین خودش رو کشید. به مکان قبلی که دراز کشیده بود برگشت و دوباره جنین‌وار پاهاش رو توی شکمش جمع کرد.

چانیول نزدیک‌تر رفت و روی دو پاش خم شد و به تن لاغر بکهیون نگاهی پر از حقارت انداخت. حالا که بیشتر نگاه می‌کرد می‌تونست متوجه کاهش وزن شدید امگا بشه، و اینکه چقدر... چقدر غمگین و ضعیف شده بود.

بکهیون قبل از تمام این ماجرا ها چطور بود؟ گونه هاش گلبهی و توپر بودند، لب‌هاش به سرخی و رطوبت گلبرگ های گل رز بود، چشم‌هاش با اینکه همیشه وحشی بود اما براق و درخشندگی نگاهش هرکسی رو به جذب می‌کرد. این بکهیون با امگایی که ازدواج کرده بود خیلی فرق داشت.

نیشخند تمسخرآمیزی زد. روی پاهاش ایستاد و از سلول بکهیون دور شد.

_فاحشه وحشی.

***

پاهاش رو لبه اقامتگاه بزرگ ندیمه ها آویزون کرد و با خم کردن زانوی پای راستش، آرنجش رو به پایین ران پاش تکیه داد و با چاقوی تیز کوچیکی که توی دست هاش داشت تیکه چوب روی بوم رو از وسط شکافت و به کرم های کوچیکی که ازش بیرون می‌اومدند خیره شد.

گردنش رو به آرومی کج کرد.

صدای جیرجیرک هایی که ما بین برگ و شاخه درخت های درون باغ قصر کمین کرده بودند به گوش می‌رسید و نسیم شبانه به صورتش سیلی می‌زد.

نوک تیز چاقوش رو روی دودکش کنار لبه بوم کشید و به حکاکی کوچیکش نیم نگاهی انداخت و بی‌حوصله سرش رو تکون داد.

نگهبان هایی که جلوی در زندان شخصی قصر ایستاده بودند هیچ جوره از جاشون تکون نمی‌خوردند و اون فقط منتظر بود تا حیاط قصر خلوت بشه، وگرنه پیچوندن اون دو تا بتای سرتق کار آسونی بود.

نگاهش رو چرخوند و تونست امپراطور رو ببینه که از پله های ایوان بالا می‌رفت و چهره‌اش اونقدری خونسرد بود که هیچکس نمی‌تونست تشخیص بده آیا این آلفا همون کسی بود که همسرش بهش خیانت کرده؟

پوزخند محوی زد و کمی صورتش رو توی هم جمع کرد.

_کاش یکم... فقط یکم از اعتماد به نفست رو من داشتم امپراطور... اون وقت الان تو کسی بودی که برای انتقام اینجا نشسته بود و قصر من رو زیر نظر داشت.

خنده خفه ای کرد و نگاهش رو به شیشه های مات اتاق امپراطور داد که نشون می‌داد دیگه چانیول بیدار نیست و لب هاش رو به هم فشرد.

『𝐖𝐢𝐥𝐝 𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐲🌛』Where stories live. Discover now