یه چپتـر طولانی اینجا داریم؛ ووت ها رو بالا ببرید و کامنت بذارید. زیبای وحشی رو به دوستاتون معرفی کنید تا انرژی بیشتری دریافت کنم.
امیدوارم از این چپتر لذت ببرید✨
--------------گازی از نون بین انگشت هاش گرفت و همونطور که به آرومی میجوید، سرش رو به گردن پهن و محکم اسب کوبید و دست هاش رو با کلافگی کنار بدنش رها کرد.
تکه کوچیک دیگهای از نون رو با حرص بین دندون هاش کشید و پلک هاش رو روی هم گذاشت تا کم خوابی این چند روز رو جبران کنه؛ اما با تیر یهویی که سرش کشید به آرومی نالید و چشم هاش رو باز کرد تا بتونه ایسول رو ببینه.
دو روز پیش تونسته بودند از جنگل خارج بشن و بکهیون خوشحال بود که تا الان هیچ مشکل جدی پیش نیومده.
_بکهیونا صاف بشین و جانگتت رو روی سرت بکش... چند قدم جلوتر یه اردوگاه کوچیک برای مبارزان قصر هست که اونجا خودشون رو تقویت میکنن و امکان داره فرمانده یا امپراطور هم اونجا باشن.
بکهیون بیحال سرش رو از گردن اسب جدا کرد و انگشت هاش رو برای پیدا کردن کلاه جانگت پشت سرش برد. پارچه مخملی بنفش رو روی سرش انداخت و سعی کرد دوباره با لم دادن به گردن اسب، استراحت کنه که با صدای ایسول دوباره صاف نشست و افسار اسب رو بین انگشت هاش گرفت و خمیازه کوتاهی کشید.
_من میخوابم ایسول... تو بگو من یه زخمیام و بیهوش شدم و باید هرچه سریعتر منو به درمانگاه شهر برسونی اینطور هم من یکم استراحت میکنم هم-
_ساکت شو بک.
چهرهاش رو در هم پیچید و با حرص چینی به بینیش داد. اون واقعا خوابش میاومد و مطمئن بود اگر همین الان یکم استراحت نکنه ممکنه بیهوش بشه و از اسب پایین بیافته؛ اون موقع اوضاع حتی بدتر هم میشد!
با زمزمه آروم ایسول کنار گوشش که ازش میخواست سرعت اسبش رو بالا ببره، سرش رو به سمت دختر مشکی پوش چرخوند و ابروهاش رو به هم پیچید.
_چرا؟ کسی دنبالمونه؟
_ای خدایا... بکهیون فقط حرکت کن.
لب هاش رو به هم فشرد و با کوبیدن پاهاش به پهلوی اسب بیچاره و شل کردن افسار بین دست هاش، اسب هردوی اون ها سرعت گرفتند و با کیهاب بلند ایسول، از کنار اردوگاه مبارزان قصر عبور کردند.
چند ساعت بعد با رسیدن به دروازه ورودی پایتخت چوسان، ایسول افسار اسبش رو به عقب کشید و با ضربه آرومی که به پهلوش کوبید اون رو نگهداشت و اسب بکهیون هم به تبعید از ایسول آهسته ایستاد. نگاه بکهیون به آرومی بالا اومد و روی خونه های متعدد ورودی پایتخت نشست و اون لحظه متوجه شد چه اشتباهی کرده و خودش رو توی خطر انداخته.
اونجا متعلق به همسرش بود و بکهیون با ورود به شهر، با پاهای خودش به تله گرگ آلفا میرفت و مشکلات بعدی رو ایجاد میکرد.
YOU ARE READING
『𝐖𝐢𝐥𝐝 𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐲🌛』
أدب الهواة🦋☽ زیبــای وحشـی Complete ⛮ کاپـل: چانبــک ⛮ ژانــر: عاشـقانه، تاریـخی، امپـرگ، امگـاورس، اسـمات ⛮ نویسـنده: السـا و بری ⛮ ادیتور و بازنویس: السـا بیون بکهیون، امگای زیبایی که به دستور امپراطور مجبور به ازدواج با اون آلفای روانی میشه. پارک چانیول،...