Chapter 16 🥑

263 70 92
                                    

-فقط یکم دیگههه موندهههه رئیس تحمل کنننننن!وای نه!نه نه خم نشیاااا!ما نمیتونیم ببازیمممم!نگاه اژدها که زیر فشار در حال له شدن بودن با حبس کردن نفسش در سینه به زنی که ابعادش تقریبا دوبرابر خودش بود و به راحتی شوهر پر وزنش رو بغل زده بود افتاد و غری...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

.
.
-فقط یکم دیگههه موندهههه رئیس تحمل کنننننن!وای نه!نه نه خم نشیاااا!ما نمیتونیم ببازیمممم!
نگاه اژدها که زیر فشار در حال له شدن بودن با حبس کردن نفسش در سینه به زنی که ابعادش تقریبا دوبرابر خودش بود و به راحتی شوهر پر وزنش رو بغل زده بود افتاد و غرید:
-فقط دعا کن هیچوقت از کمرم پایین نیفتی!
کای که شنیده بود بیشتر گردن مرد رو بغل زد و لبهاش رو به گوش رسوند:
-اتفاقا خیلی حال میده!همیشه که نمیشه جیبتو بتکونی رئیس!غر نزن اینم یه جور ورزشه!عوضش من الان خوشحالم!ببیـــــــن!

تااونجایی که میشد دو طرف لبهاش رو به بالا کشیدو با بیشتر بالارفتن روی کتف مرد ردیف دندونها رو مثل یه دلقک نشون دادو پلکهای دوکیونگسو محکم بهم فشرده شدن!درسته!آخه چه دلیل احمقانه ی دیگه ای میتونست این آدم رو به همچین کاری مجبور کنه؟بعلاوه ی زنی که هنوز هم مقتدرانه ایستاده بود تا مسابقه به آخر برسه!
درواقع شاید آنچنان هم اذیت نشده بود چون تغذیه ی سالم و ورزش همیشه براش حرف اول رو زده اما این دقایق آخر دیگه طاقت نداشت!دندونهاش رو بهم فشردو همونطور که ناخنهاش به پشت ران پاهای کای چنگ می انداختن صدای گگگگ مانندی از ته گلوش خارج شد.
باز هم زمزمه ی پسر که دیگه نگرانش شده بود رو شنید:
-رئیس تو تکون نخور باشه؟
و اینبار اخمی کرد تا باز بپرسه که کای فریاد زد:
-عنکبوته رو بپاااا!
خانم رقیب پشت چشمی به این حیله نازک کرد اما دست و پای همسر نحیفش شروع به تقلا کردن و جیغ زنان ازبین دستهای زن پایین پرت شد:
-پناه برخداااااااااا!
صدای مجری هم به هیاهوی قهقهه های شیطانی کیم کای و دعوای زوج رکب خورده اضافه شد:
-وووووو بالاخرههههه!قدرت مردونه یک بار دیگه ثابت شدددد!زوج شماره ی چهار برنده شدنننن!
متولد پراز شادی بالاخره رضایت داده از کمر همسرش پیاده شدو شروع به بالا و پایین پریدن کرد:
-اینههههههه!میدونستممممم!
صورت کیونگسو که هنوز گیج بودو عضلات پشتش بی حس و داغ شده بودن محکم بین دستهاش چلوند و حتی مهلت نداد بتونه با آرامش خودش رو صاف کنه:
-این رئیس کوچولو رو میبینین؟این اعجوبه هیچوقت نمیبازهههه!
همونجور که مرد با حیرت و هراسونی به شادی عجیبش خیره بود بهش زل زد و خندید:
-تو بهترین کیونگسوی دنیایی!

بالاخره گوشه ی لب اژدها کمی بالا کشیده شد و آروم لب زد:
-فقط تحفه اتو بگیر بریم!شانس بیاریم کسی مارو نشناخته باشه!
کای گوشه ی لبش رو جوید و صداش به سختی از بین دادو فریاد زن رقیب برسر مجری به گوش رسید:
-خیلی درد داری؟منـ...
-آهای تووو!وایسا ببینممم!تو مردک دغل باز عوضی!
با هجوم آوردن زن کای با دیدن شونه های رئیس که ناخودگاه جمع شد تقریبا خودش رو سپر کردو دست به کمر زد:
-تاحالا ندیده بودیم بازنده طلبکار باشه!
-من ببازم؟من که این سوسک و مثل آب خوردن تو دستم نگه داشته بودم!تو تقلب کردی بچه!این عروسک بود که داشت زیر له له میزد!
-اوهووو!حیف که من اهل خشونت علیه زنان نیستم!چی خیال کردی کدو خانم؟کی بهت گفته یه کپه چربی میتونه جلوی عضله های شوهر من وایسه؟
-لطفا بس کن بریم!
باشنیده شدن صدای کیونگسو زن که نمیتونست حریف قدبلند بشه دستش رواز کنار تن سرخوش سمت اژدها دراز کرد و زبونش تلخ تر چرخید:
-آره خب!بعید هم نیست!اگه هرشب زیر یکی مثل تو دووم میاره پس براش سخت نیست!آدمهای چندش و عجیب غریب!

⌊ 🪞 🅹🅴🆁🅺&ⒿⓄⓄⓁⓎ 🪞 ⌉Where stories live. Discover now