سکوت غیرعادی رو هه کیو ایستاده در کنار مینی بار سالن رو به پدر به ظاهر دلخور شکست!:
-دیدی عزیزم؟گفتم که غیر ممکنه لوهان برادرش و فراموش کرده باشه!
مرد بالاخره لبخندی به لب آورد و کریس که بادیدن کای دلیل کوچیکی برای بیشتر تحمل کردن پیدا کرده بود بهشون خوشامد گفت و توجه کوچکی از پسر که اون هم حضورش رودر این شرایط غنیمت میدونست گرفت اما چشمهای گرگ بارون دیده فقط روی نگاه زیرک برادرکوچکتر میخ بود که درست مقابلش به تنهایی وسط کاناپه ی پرداخت شده و گرانبها نشسته، لبخندی متفاوت با معصومیت سابق به لب داشت و باعث میشد ژست جنگ طلب بزرگترش با غلظت اخمها بیشتر به چشم بیاد!
نگاه سردو تغییر کرده ی سهون که سمت راست دوست پسرش روی مبل دیگه ای بهشون خیره بود هم باعث شد چشمهای کای منزجر جمع بشن و بااضطراب سمت رئیس چرخید تاازش بخواد این مهمونی مزخرف و ترک کنن اما صدای بم مرد اجازه نداد:
-اینقدر خوش بین نباش مادر!شاید هم شاهزاده کوچولوی موذی و بدبختتون میدونسته اگه پیدام بشه قراره چطور سرشو تا زیر خاک پایین بندازه!زن جا خوردو جانگ هیوک غرید:
-این چه طرز حرف زدنه!؟
لوهان سرگرم شده دستهاش و روی سینه گره زد:
-مشکلی نیست بابا!من به این لحن و بی اخلاقی ها آشنام!اینم یجور ابراز محبته!
هه کیو چندقدمی نزدیک شدو ناراحت دست روی تاج نشیمنگاهی که لوهان روش جا گرفته بود گذاشت:
-چه معنی داره؟اومدی سالگرد ازدواجمون و تبریک بگی یا توهین کنی کیونگسو؟
رئیس بی اهمیت با تحقیر برادرش رو برانداز کرد:
-حاصل این ازدواج موفق و باشکوه!خودت توضیح میدی یا من به بقیه نشون بدم چقدر کثیف و احمقی؟
نیشخند نامحسوس هم از پشت لبهای لوهان پرید اما هنوز خودش رو کنترل میکرد!تمام وجودش با دیدن دوباره ی این بددهنی ها لبریز از کینه بود و هرلحظه امکان انفجار داشت اما تونست مقاومت کنه تا زمان مناسب برسه!-بسه دیگه!درست حرف میزنی یانه؟
برای لحظاتی کوتاه از زمین به آسمان بارید!کیونگسویی که همیشه مجبور بود سر اطاعت رو به اجبار خم کنه و بابت هر خسارت و ضرر و اشتباهی جواب پس بده و برای جبران کردن خوشی هارو بکشه و سالها تحت فشار و استرس قرار بگیره حالا برای اولین بار در موضع مواخذه قرار گرفته بود!حالا اون بود که میتونست با ربط دادن به خیانت های لوهان این زن و تربیتش رو کم بشمره!درواقع و باطن،نه فرزندان بلکه همیشه این شین سوران و یونگ هه کیو بودن که باهم گلاویز میشدن!همسر سابق نقاش معروف شاید این زندگی رو به سادگی باخته و طرد شده بود،اما جانشینی به غایت پرجرعت به جا گذاشت و تقدیر جوری رقم خورد که رقیب با دستهای خودش درحالیکه خیال میکرد سربازی وفادار میسازه این دشمن رو خلق کنه و البته فرزندی که از وجود خودش بود هم بنظر با روش متفاوتی هرچند به ضرر مادر، جنگیدن رو یاد گرفته بود!
ESTÁS LEYENDO
⌊ 🪞 🅹🅴🆁🅺&ⒿⓄⓄⓁⓎ 🪞 ⌉
Romance↳🪭 Genres໑ ↲کمدی رمانتیک ~ درام ~اسمات~ازدواج قراردادی ↳🪭 Couples໑ ↲کایسو ~ هونهان~(کریسهو) ↳🪭 Summary໑ ↲برخورد یک عوضی زیرک ویک سرخوش ساده لوح درست مثل کوبش سیاه و سفیدو ترکیب تاریکی و روشنایی خیره کننده است! این داستان فرآیند تولد یک عشق از ا...