chapter forty eight-MA B-DAY!!!

276 43 9
                                    

HARRY'S POV

دانی رفت و بطری آب رو داد دستم. همونجوری که گه هری حوله رو داشتم روی پیشونیش میکشیدم یکم آب رو ریختم رو شکمش. میدونم گند کاری میشه ولی بهتر از اینه که تشنج کنه. شکمش از سرما لرزید و ناله کرد. دستم رو کشیدم رو شکمش تا آب پخش شه.

'Take of her socks'

جوراباشو در بیار

'Do it'

بکنش

دان رفت جوررابای آریانا رو دراورد. حوله رو کشیدم رو پاهاش. نمیزاره وگرنه شلوارش رو هم در میاوردم. اینجوری زود تر دمای بدنش میومد پایین. چشای نیمه بازشو باز کرد کاملا و گفت

'Harry?'

هری؟

رفتم سمتش و کنارش نشستم

'Yes?you feeling better?'

بله؟بهتری؟

سرشو به نشونه ی آره تکون داد و منو دانی نفس عمیق کشیدیم. گفت

'I'm better, where's my mum?'

بهترم،مامانم کجاست؟

خندیدم و گفتم

'She isn't here. That's because of your fever'

اون اینجا نیست. این به خاطر تبته

لبخند زد و گفت

"پس حتما هزیون میگفتم"

'What?'

چی؟

'Um, nothing'

آم،هیچی

دانی اومد بالا سرش و بروفت رو داد دست من. گفت

'Glad you're better. Take Brofen with water right now ok?'

خوش حالم که بهتر شدی. بروفن رو با آب بخور باشه؟

آریانا آروم خندید و گفت باشه. دانی با ما خداحافظی کرد و با کیفش رفت بیرون.

داستان از نگاه آریانا

حالم از چند دقیقه پیش خیلی بهتره. اون موقع تو حالت مبهمی بودم که واقعا متوجه اطرافم به طورِ دقیق نبودم. دانی که از اتاق رفت بیرون هری پووف کشید و حوله ای که تو دستش بود رو گذاشت رو میز کوتاه کنار تختم. گفت

'What if i wasn't here?'

اگه من نبودم اینجا چی؟

صداش عصبی بود. گفتم

'But you were and now everything's ok. Don't stress please'

ولی تو بودی و الان همه چیز روبراهه. استرس نکن لطفا(چیزای نگران کننده نگو)

دستامو دراز کردم سمتش و کردم تو موهای فرفریش. با خند گفتم

'Did you have these curls from the beginning?'

تو از اول این موهای فرفری رو داشتی؟

'Not really'

نه واقعا.

Once upon a timeNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ