*فلش بك دو هفته قبل ، روزى كه مايك و كريس دسته گل به آب دادن-___-*
{ داستان از نگاه فرحناز }
اينا چرا رفتن يهو ؟ و منو با اين بچه پرروي اعصاب خورد كن خشگل تنها گذاشتن ؟
تا چند دقيقه پيش كه آريانا با هرى دعوا كرد همه اينجا بودن . ولى وقتى رفت و صداي جيغ شنيده شد هرى و لويى دويدن رفتن . و ديگه نيومدن . لويى اومد يه چيزي به ليام گفت و با ليام رفتن سمت اتاقا و نايل با سوفيا رفت گيتار كار كنه . مغزم هنگ كرده چون نمى دونم آريانا كجاست و با يه كرم ريز حرفه اى تنهام و الان تنها چيزي كه مى تونم بگم اينه :
Da holy f**k !!
سرمو گذاشتم رو دستام و چشام رو بستم . من به آرامش نياز دارم ! ولى نمى تونم آروم بشينم ، آريانا كدوم گوريه ؟!
با موبايلم شمارشو گرفتم و منتظر موندم .
دوتا بوق
سه تا بوق
.
پنج تا بوقآخرم قطع شد . كوبوندمش رو ميز و زين پريد . آروم خنديدم و ازش پرسيدم :
"Do you know where the hell they went?"
مى دونى كدوم گوري رفتن ؟"No"
سرمو تكون دادم و پاشدم رفتم . احساس كردم داره با تعجب بهم نگاه مى كنه ولى برنگشتم تا مطمئن شم ! رفتم سمت راه پله ها و لويى رو ديدم . زياد خوشحال نبود. پرسيدم
"Is everything ok?"
همه چيز روبراهه؟تا منو ديد رنگ از صورتش پريد . وا !
خودش رو جمع و جور كرد و گفت :I'm going to tell you something but please don't freak out everything is ok now , she's ok...
من يه چيزي به مى گم ولى خواهش مى كنم نترس همه چيز روبراهه اون حالش خوبه...حرفشو قطع كردم :
"Who ? Who is ok?"
كى ؟ كى حالش خوبه؟حالت صورتش ناراحت شد و گفت
"Look , it was that damn god Chris and he found Ariana...
ببين ، اين تقصيره كريس لعنتيه . اون آريانا رو پيدا كرد و ...آريانا ؟ كريس ؟ باهاش چي كار كرده ؟ دارم عقلم رو از دست مى دم . داد زدم و گفتم :
"Where is she ? Why?where is Ariana?"
اون كجاست ؟ چرا؟آريانا كجاست؟اومد دستاشو گذاشت رو باز هام و سعى كرد آرومم كنه . احساس كردم چشام دارن مى سوزن . اگه كريس .... نه نه نه امكان نداره . اشك از چشام افتاد و سرمو با ناباورى تكون دادم . لويى گفت :
"She's ok!huush don't cry . She's fine . She's sleeping and she's ok right now"
اون حالش خوبه . هيسسسس گريه نكن . اون خوبه . خوابيده و حالش خوبهاز هولش چند تا جمله ى شبيه به هم گفت ولى من اهميت نمى دم . گفتم :
"I wanna see her"
مى خوام ببينمش
VOCÊ ESTÁ LENDO
Once upon a time
Fanficداستان انگليسي فارسى اى درمورد آریانا پهلوان، دختری هجده ساله است که به تازگی از ایران به انگلیس مهاجرت میکند. او در لندن در مدرسه ای شبانه روزی ثبت نام می کند و. در كنار اتفاقات گوناگون، با پسرى به نام هرى استايلز كه عضو يكى از گروه هاى موسيقى دبير...