Chapter fifteen-flashback

346 53 9
                                    

*فلش بك دو هفته قبل ، روزى كه مايك و كريس دسته گل به آب دادن-___-*

{ داستان از نگاه فرحناز }

اينا چرا رفتن يهو ؟ و منو با اين بچه پرروي اعصاب خورد كن خشگل تنها گذاشتن ؟

تا چند دقيقه پيش كه آريانا با هرى دعوا كرد همه اينجا بودن . ولى وقتى رفت و صداي جيغ شنيده شد هرى و لويى دويدن رفتن . و ديگه نيومدن . لويى اومد يه چيزي به ليام گفت و با ليام رفتن سمت اتاقا و نايل با سوفيا رفت گيتار كار كنه . مغزم هنگ كرده چون نمى دونم آريانا كجاست و با يه كرم ريز حرفه اى تنهام و الان تنها چيزي كه مى تونم بگم اينه :

Da holy f**k !!

سرمو گذاشتم رو دستام و چشام رو بستم . من به آرامش نياز دارم ! ولى نمى تونم آروم بشينم ، آريانا كدوم گوريه ؟!

با موبايلم شمارشو گرفتم و منتظر موندم .

دوتا بوق
سه تا بوق
.
پنج تا بوق

آخرم قطع شد . كوبوندمش رو ميز و زين پريد . آروم خنديدم و ازش پرسيدم :

"Do you know where the hell they went?"
مى دونى كدوم گوري رفتن ؟

"No"

سرمو تكون دادم و پاشدم رفتم . احساس كردم داره با تعجب بهم نگاه مى كنه ولى برنگشتم تا مطمئن شم ! رفتم سمت راه پله ها و لويى رو ديدم . زياد خوشحال نبود. پرسيدم

"Is everything ok?"
همه چيز روبراهه؟

تا منو ديد رنگ از صورتش پريد . وا !
خودش رو جمع و جور كرد و گفت :

I'm going to tell you something but please don't freak out everything is ok now , she's ok...
من يه چيزي به مى گم ولى خواهش مى كنم نترس همه چيز روبراهه اون حالش خوبه...

حرفشو قطع كردم :

"Who ? Who is ok?"
كى ؟ كى حالش خوبه؟

حالت صورتش ناراحت شد و گفت

"Look , it was that damn god Chris and he found Ariana...
ببين ، اين تقصيره كريس لعنتيه . اون آريانا رو پيدا كرد و ...

آريانا ؟ كريس ؟ باهاش چي كار كرده ؟ دارم عقلم رو از دست مى دم . داد زدم و گفتم :

"Where is she ? Why?where is Ariana?"
اون كجاست ؟ چرا؟آريانا كجاست؟

اومد دستاشو گذاشت رو باز هام و سعى كرد آرومم كنه . احساس كردم چشام دارن مى سوزن . اگه كريس .... نه نه نه امكان نداره . اشك از چشام افتاد و سرمو با ناباورى تكون دادم . لويى گفت :

"She's ok!huush don't cry . She's fine . She's sleeping and she's ok right now"
اون حالش خوبه . هيسسسس گريه نكن . اون خوبه . خوابيده و حالش خوبه

از هولش چند تا جمله ى شبيه به هم گفت ولى من اهميت نمى دم . گفتم :

"I wanna see her"
مى خوام ببينمش

Once upon a timeOnde histórias criam vida. Descubra agora