chapter forty six-all for you

321 44 12
                                    

بعد از کلاسا منو نایل رفتیم سمت آشپزخونه.

'where's she always standing?'

همیشه کجا وایمیسته؟

در رو باز کردم. صدای سوت زدن با ریتم فلیپ میومد. نایل گفت

'how will i know?'

چجوری بدونم؟

آه کشیدم و رفتم سمت فلیپ. اونم دنبالم اومد.

'hey!'

سلام

فلیپ برگشت و با دیدنِ ما خندید و گفت

'how you doing kiddo?'

چه طوری بچه؟

اون همیشه بهم میگه بچه! گفتم

'good thanks, um... are you busy?'

خوب مرسی، آم...سرت شلوغه؟

همون جوری که داشت کرفسا رو خورد میکرد گفت

'as hell'

(به اندازه ی جهنم( اصطلاحه یعنی خیلی

گفتم

'ok, um, can you do me a favor?'

باشه، یه لطفی بهم میکنی؟

بروکلی هارو ریخت تو قابلمه که بپزن و پرسید

'what,kiddo?'

چی، بچه؟

نایل با حالتی که چندشش شده بود گفت؟

'you bake a celery?'

تو کرفس رو میپزی؟

فلیپ گفت آره و رو جوابِ من تمرکز کرد. گفتم

'um, can you just show us the part that's for baking? i actually wanna bake a little cake'

آم، میشه بهمون بگی بخشی که برای کیک درست کردنه کجاست؟ در واقع میخوام یه کیکِ کوچولو درست کنم

'don't ever ask it again. for sho'

دوباره نپرسیا! حتما

لبخند زدم و تشکر کردم. بعد داد زد

'scarlet???'

اسکارلت؟؟؟؟

گوشای نایل تیز شدن و من بهش خندیدم. فلیپ گفت

'who's the lucky one?'

اون خوش شانس کیه؟

گفتم

'a,friend?'

یه،دوست؟

هویجای خرد شده رو ریخت تو قابلمه و گفت

'come on...no one makes a cake for just a friend! don't you think so?'

بیخیال...هیچ کسی برای فقط یه دوست کیک درست نمیکنه! اینطور فکر نمیکنی؟

خندیدم و دهنم رو باز کردم که حرف بزنم. نایل گفت

'she's right. she's making cake for a guy that is her best friend. you know...best-best friend'

Once upon a timeTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon