chapter thirty seven-uh oh!

313 52 10
                                    

همونجوری که تو بغلش بودم گفتم

' i don't know why those words came out of my mouth'

من نمیدونم چرا اون کلمه ها از دهنم اومدن بیرون

'these words that you just said removed them'

اون کلمه هایی که الان گفتی پاکشون کردن

لبخند زدم و از بغلش اومدم بیرون. پرسید

'who was the guy that you were with...you know this afternoon?'

اون پسره که باهاش بودی...میدونی بعد از ظهر کی بود؟

'oh um...he's my best friend, Kian. he came here and will stay here for a while. he came to see me'

اوه اوم...اون دوست صمیمیمه، کیان. اون اومده و قراره یکم بمونه اینجا. اومده بود منو ببینه

'oh why didn't you tell me?'

اوه چرا بهم نگفتی؟

چیزی نگفتم و خودش به حرفش خندید. صدای چد اومد

'bus's ready'

اتوبوس آمادس

'let's go'

بیا بریم

هری گفت و من سرمو تکون دادم. با هم رفتیم بیرون از دست شویی. به سمت حیاط رفتیم و من به هری گفتم

'congrats for your new roommate'

تبریک برای هم اتاقی جدیدت

'yeah...he's cool'

آره...اون باحاله

'yeah?'

آره؟

سوار اتوبوس شدیم و باهم رو یکی از صندلی ها نشستیم. تو راه باشگاه پینت بال منو هری شروع کردیم به آهنگ خوندن و بقیه هم همراهیمون کردن. چد برامون آهنگ خوند و همه گوشاشون رو گرفته بودن. کلی خندیدیم. وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و از محوطه ی باشگاه گذشتیم. وارد باشگاه شدیم. یه آقایی بهمون لباس مخصوص و کلاه رو داد و ما رفتیم به سمت رخت کن تا لباسامون رو عوض کنیم. 

'oh man it's crowded'

اوه مرد شلوغه

هری با تعجب گفت. راست میگه...رخت کن با ورورد ماها ترکید از جمعیت. وقت صبر کردن هم نداریم چون اگه سریع آماده نشیم تو زمین راهمون نمیدن. من داشتم دنبال رخت کن میگشتم که هری گفت

'come on i found one'

بیا من یه دونه پیدا کردم

'ok you go i'll find one'

باشه تو برو من یدونه پیدا میکنم

'no come here with me'

نه با من بیا اینجا

'oh ok...does it has enough place'

اوه باشه...جا به اندازه ی کافی هست؟

'i don't...think so'

فکر...نمیکنم

خندیدم و اون دستمو کشید تا بریم تو. رفتیم تو اون یه ذره جا و هری پرده رو کشید.

Once upon a timeOnde histórias criam vida. Descubra agora