Part 26

534 68 11
                                    

MINSUNG & HYUNLIX-ZONE@

لیوان رو که بین دستاش رعشه میرفت ، روی زمین قرار داد و همانطور که میلرزید به هیونجین نگاه کرد و گفت : خوبی ؟

چشماش رو باز و به فلیکس نگاه کرد. 

با دیدن چشم های خیس و بدن بی نهایت لرزونش ، سری تکون داد و دستاش رو دور گردنش حلقه کرد و سر فلیکس رو به سینه ی راستش که پانسمان نشده بود چسبوند و محکم توی بغل گرفتش وبا نفسی بریده و صدایی اروم گفت : خوبم .. خوبم اروم باش

 .

اشکی ریخت و اب بینیش رو بالا کشید و کمی تویبغل هیونجین موند تا اروم بشه.. 

توی چند لحظه هم پسر و هم همسرش رو نزدیک بود از دست بده بخاطر همین ترس تموم وجودش رو گرفته بود. 

وقتی کمی اروم شد ، از توی بغل هیونجین بیرون اومد و توی فاصله ی نزدیک از صورتش لب زد :

خوبی ؟

لبخند محوی زد و با پشت دست اشک های فلیکس رو پاک کرد و گفت : خوبم عزیزم .. خوبم.. 

لبش رو گزید و متقابلا دستاش رو بالا اورد و اشک های هیونجین رو پاک کرد و به نفس نفس زدنش نگاه کرد. 

هیونجین لبخند محوی زد و سعی کرد نفساش رو منظم کنه ولی موفق نشد. 

فلیکس لب های لرزونش رو بهم چسبوند و خیلی اروم روی زانوهاش بلند شد و دستاش رو دور گردن مردش حلقه کرد و توی بغل گرفتش. 

با لبخند از این کار فلیکس دستاش رو دور کمرش حلقه کرد و اونقدر نفس های عمیق و گاهی لرزون کشید تا اینکه بالاخره اروم شد. 

از توی بغل هیونجین بیرون اومد بوسه ای روی پیشونی و سپس هر دو تا چشمش گذاشت و با مهربونی گفت : بیا بریم بخوابیم باشه ؟

سری تکون داد و متقابلا چشم و اینبار لبای فلیکس رو اروم بوسید و تا خواست مک عمیقی ازش بگیره ، فلیکس کنار کشید و گفت : تو هنوزم خوب نشدی

.. بلند شو بریم باید استراحت کنی. 

میدونست فلیکس هنوزم دوست نداره باهاش رابطه برقرار کنه بخاطر همین بهش احترام گذاشت و تنها با یک لبخند و به کمک فلیکس از روی زمین بلند شد و تا قدم اول رو برداشتن که به طرف تخت برن، روبدوشامبر فلیکس از روی رونش کنار رفت و یک کبودی بی نهایت بزرگ روی پوست صافش به چشم هیونجین خورد. 

با نگرانی دست فلیکس رو رها کرد و رو به روی فلیکس ایستاد و جلوش زانو زد و شروع به بررسی کبودی کرد. 

کمی اروم بهش دست زد و با اهی که فلیکس از درد کشید و جمع شدن  پاش ، بهش نگاه کرد و از روی زمین بلند شد و گفت : این چیه ؟

نفس عمیقی کشید و با صدای ارومی لب زد :

احتمالا وقتی رفتم قرصت رو بیارم پام خورده به تخت. 

Spell Revenge Season2 Where stories live. Discover now