Spell Revenge Season2

Part 33

 

 Name : Spell-Revenge

 

Couple (s) : HyunLix * MinSung *  CahnMin * ChangIn

 

Genre (s) : Romance * Dark * Mpreg *  Rough * Full Smut

 

 Writer : Salix

 

 Chapter : 33

 

MINSUNG & HYUNLIX-ZONE@ تمامی کارکتر های این فیکشن و کارکتر های تمام فیکشن های این چنل هیچ شباهت شخصیتی به

اعضای استری کیدز نداشته و تنها اسم کارکتر ها برگرفته از اعضای استری کیدز هست.  

وقتی از مستر خارج شد نگاهش رو به هیونجین داد و با دیدنش که روی تخت نشسته بود و در حال نوازش قلبش بود ، اخمی کرد و دست هر دوتا پسرش رو رها کرد و به طرف هیونجین رفت و گفت : هیونجین ؟

لبخندی زد و سرش رو بالا اورد و گفت : خوبم عزیزم .. یه دفعه بلند شدم بخیه هام تیر کشید. 

نوچی کرد و با اخم و عصبانیت به دست هیونجین ضربه زد و گفت : چرا باید یادت بره که عمل کردی ؟ حالا یه دو دقیقه توی بلند شدن از روی تخت تاخیر داشته باشی عیبی نداره که. 

بوهی با دو به طرف فلیکس دوید و بین پاپا و باباش ایستاد و دست سالمش رو باز کرد و نفس نفس زنون گفت : ایشیبا کلد بیبشش .)اشتباه کرد ببخشش(. 

با اخم به بوهی نگاه کرد و با لحنی اروم گفت :

پسرم تو کنار باش بابایی باید دعوا بشه. 

هیونیو هم به طرف فلیکس رفت و از پشت پاهاش رو گرفت و گفت : اله .. پاپا دعباس تون .)اره ..

پاپا دعواش کن(. 

هیونجین به این حرف پسر کوچیکش ریز خندید و دستش رو به زیر بغل های بوهی رسوند و بلندش کرد و روی پاهاش نشوندش و به شوخی گفت : از این به بعد بوهی پسر منه و هیونیو پسر پاپا. 

هیونیو یا شنیدن این حرف از زبون هیونجین ، از پشت سر فلیکس بیرون اومد و رو به روی هیونجین ایستاد و ناگهان چنان بغض کیوتی کرد و لباش لرزید و چشماش خیس شد که هیونجین اخمی کرد و بوهی رو روی تخت نشوند و گفت : عشق بابا شوخی کردم. 

هیونیو که انگار متنظر همین حرف بوده باشه ، صداش رو ازاد و با صدای بلند گریه کرد و به طرف اتاق خودش و بوهی رفت. 

یه چیز عجیبی که بین این دو بچه وجود داشت این بود که بوهی بی نهایت به فلیکس و هیونیو بی نهایت به هیونجین وابسته بود. 

فلیکس با ناراحتی به هیونجین نگاه کرد و لب پایینش رو بین دو دندونش گرفت و حرفی نزد. 

هیونجین هم با عجله از روی تخت بلند شد و بدون توجه به قلبش که کمی درد میکرد به طرف اتاق پسرکش رفت تا ارومش کنه..