بخش سوم: بالهای شکلاتیچیزی درون مغزم مانند زنجره سوت کشید
_شاید دوستت دارم!★★★
پارت هجدهم: ابرهای بیکار
شبیه شب شده بود، صدای آوازش را گم کرده بود، ابر های باران زده پشت پنجره صف کشیده بودند، لب های گم شدهاش بوی باران میداد؟
پنجره با باران آواز میخواند، کاش کسی به آنها میگفت بلند تر بخوانند
کسی در آن گوشه تاریک اتاق ترانهاش را گم کرده بود.
یک بیخبر سازش را شکسته و دفتر کهنه ترانههایش را پاره کرده بود.
وابر های بیکار زل زده بودند به تنهایی اتاقش.
ابر ها نظارهگر بودن که جنگل را طوفان برد و آن اسپیکر هنوز هم نت های تکراری را تکرار میکرد
کسی رفتن را لمس کرده بود و جاپای کسی خالی بود، ابر زل زده بود به اتاق تنهایی که کسی درونش باریده بود.
ابر چه بیکار بود
به میهمانی باران گویی دعوت شده بود، صدای آب میآمد.
به خانه بازگشته بود و زیر صدای باران اشک میریخت.عشق اتفاقی بود که افتاده و سکوت، نبودن دست هایی را نشان میداد که پر از اندوه سرما بود.
عشق از اندوه دست هایشان فرار کرده بود، بال هایش در سکوت و ابر ها حل شده بودند
کسی رفتن را لمس کرده بود و جاپای کسی خالی بود«و من به لبخندت نگاه کردم که سیاه شده بود، به خط های تیره ای که لب هایت را پر کرده بود، و من به باران نگاه کردم که چطور در آواز میبارید و چه روشن تر از همیشه بود
صدای برهوت را میشنوم و بوی جنگل را، تو از همین نزدیکی میگذری و عشق اتفاقی بود که افتاده.
نفس خانه از حقیقتی که زیر لب زمزمه میکنم سنگین میشود و دست های سرد تو اینجاست تا مرا در آغوش بگیرد
و ابرها...
ابرهای بیکار به من و تو زل زده بودند که چگونه تسکین یکدیگر بودیم»
_بـ...برگشتی؟_دیر که نکردم؟
_چـ...چرا، خیلی دیـ...دیر کردی من فرار کردم، قـ...قسم میخورم که هیـ...هیچ حرفی بهش نزدم.
_ترسوندنت مرد من؟
_هو...هوسوک هیونگ من، منو زد!
و به رد انگشت هایی که امروز دوبار صورتش را نوازش کرده بودند اشاره کرد، سرمای دست های کشیدهی ویولت روی گرمای زخمت و ملتهب گونهاش آرامش میکرد
چگونه تسکین یکدیگر بودیم؟
_بیشتر از این که اذیتت نکردن؟
_نـ...نه، من فرار کـ...کردم؟
_چیکار کنم که حالت بهتر بشه کوچولو؟
YOU ARE READING
Patient Of 179 Room ﴾vk﴿
Fanfictionآمیزش دست هایی پر از ابهام با دست هایی تهی... مردی که بو را تنفس میکرد، بوی درخت باران خورده، بوی چوب سوخته و بوی تند طغیان. همه چیز در گرو پایان بود، ساعت کی به خواب رفته بود؟ دست های سرد "او" کی شروع به ناپدید شدن کرد؟ ★★★ قسمتی از فیک: چه فراموش...