انگار²⁶

8 5 0
                                    


بخش چهارم: تا انتها؛ حضور

چشمهایش با گره های کور به پوست نازکش پینه زده و نگاه تاریک اما معصومش به سمت درب خشک شده بود، انگار در تمام آن مدت منتظر بوده کسی بیاید و در آغوشش بگیرد.

★★★

پارت بیست و ششم: انگار

درد ها از راه می‌رسند و بی‌اعتمادی که در چشم هایش سوسو می‌زند جان تازه‌ای می‌گیرد،
او یک وحشت بزرگ دارد
و یک حفره‌ی توخالی درون قلبش
انگار که آن مرد تمام جمله‌های دنیا را ریخته در دامنش و به اینجا آمده،
انگار که آن مرد می‌دانست دچار شده‌ام و با کوله‌باری از درمان آمده بود،
انگار که آن مرد یک سطر از شعر بود،
شعری که درونش باران گرفته و بوی نم باران می‌دهد، انگار که آن مرد درون شعر خودش گم شده بود
انگار که اینبار با تو بودم، پر از هراس و خواهش،
با تو خودم را به آغوش می‌کشم،
انگار که من در کوچه های شعر آن مرد گم شده ام و منتظر کسی هستم
انگار که او مرا درمان می‌کند

***

با نشست دکتر کیم جلویش و در دست گرفتن دست های سردش سری را که پایین انداخته بود بالا گرفت و با چشم های اشکی و سردردی که داشت به چشم های بی‌اعتمادش نگاه کرد.
دکتر کیم باور می‌کرد که جونگ‌کوک بلایی سر خودش نیاورده است؟

_چرا داری گوشه‌ی ناخن هاتو می‌کنی جونگ‌کوک؟

با صدای آرام دکتر کیم دوباره سرش را پایین انداخت و با حالت گنگی به دست هایش که گوشه ناخنش را کنده بود نگاه کرد.
او اصلا متوجه نشده بود که دارد گوشه ناخن هایش را از ترس و اضطرابی که داشته، می‌کند

_حواسم نـ...نبود.

_قول میدی تکون نخوری تا من برم وسایل پانسمانم رو بیارم؟

پسر کوچکتر تنها به تکان دادن سرش اکتفا کرد و به دور شدن دکترش نگاه کرد.
نگاهش را به ساعت داد که هنوز درست می‌چرخید و شاید کمی بالاترش را هم نگاه کرد، جایی که همیشه کسی بود تا آن را ببیند
فقط باید کمی دیگر طاقت می‌آورد بعد همه چیز تمام می‌شد، شاید باید ساعت را می‌شمرد؟ یا به حرف لحظه ها گوش می‌داد، اما نه او فقط باید در جایش می‌ماند تا دکتر کیم بیاید و زخمش را درمان کند
ب

عد از گذشت دقایق طولانی دکتر کیم با یک چسب زخم و پد ضدعفونی کننده جلویش نشست و و بعد از تمیز کردن خون گوشه ناخنش، چسب زخم را روی آن چسباند و با لبخندی گفت

Patient Of 179 Room ﴾vk﴿Where stories live. Discover now