| You are stupid! |

5.5K 817 471
                                    

لیام دوباره گوشیشو باز کرد و دوباره اسم اون پسرو توی اینترنت سرچ کرد. وقتی عکساشو دید، دندوناشو روی هم سابید از گوگل بیرون اومد و توی اهنگاش رفت.

یکی از اهنگ های اون، زین مالیک رو، پلی کرد و بعد وقتی عکس اون روی کاور اهنگ نمایان شد، با حرص گوشیشو خاموش کرد و اونو روی تختش پرت کرد.

مثه اینکه اون پسر واقعا زین مالیکه!
دومین مرد جذاب دنیا...
اولین و بهترین مدل گوچی...
پنجمین پسر خوشتیپ دنیا...
و یه کارنامه ی درخشان توی خوانندگی با ده تا پلاتینیوم!

و حالا لیام کیه؟
یه پسر با موهای فرفری،
پسری که وقتی معلمای دبیرستانش اسمشو میشنون تنشون میلرزه ،
پسری که پدرو مادر نداره،
و مهمتر از همه اینکه گیه و هیچکس نمیدونه!

ناخوناشو توی دهنش برد و شروع به جویدنشون کرد...کاری که همیشه وقتی استرس داره یا مضطربه انجام میده.

نه اینکه اون یکی از فن های دیوونه ی زین باشه، فقط درحد اینکه چندتا از اهنگاشو گوش داده باشه یا مجله های مدشو دوسه بار خریده باشه...

تنها چیزی که الان اذیتش میکرد، این بود که اون پسر همه چیز داشت و لیام هیچی! حالا که فکر میکرد حتی اگه ازش شکایت هم میکرد اتفاق خصی نمیوفتاد... فقط یکم توی رسانه ها بدنامش میکرد و بعد تنها کسی که همه چیز گردنش میوفتاد خودش بود.

از پیشنهادی که به زین داده بود منصرف شده بود... کف دستاشو که عرق کرده بود با شلوارش پاک کرد و از روی تخت بیمارستان بلند شد.

به سمت در رفت... نیاز داشت تا با ادن مرده جکی که بنظر مدیربرنامه هاش میرسید صحبت کنه و بهش بگا که نظرش عوض شده...

قبل از اینکه حتی قدمی برداره، در باز شد و جکی با سر و وضعی آشفته داخل شد.

بعضی از موهاش سیخ ایستاده بودن و بعضی هاشون افتاده بودن... زیر چشاش بخاط نخوابیدن گود افتاده بود و رنگ صورتش از بیحالی یکم به زردی میزد.

با قدمای محکمش سمت لیام اومد و بعد با ذوق بهش نگاه کرد.

_من راضیش کردم! اون رضایت داده که پیشش بمونی... تاهروقت که اوضاعت درست بشه...

_میخاستم بگم من...

_میدونم... لازم به تشکر نیست... بالاخره توهم حقوق خودتو داری!

وبعد قبل از اینکه حتی لیام کاری کنه، از اتاق خارج شد و لیامو توی شک گذاشت.

دستشو لای موهاش برد و اونارو کشید. لب پایینیشو با حرص گاز گرفت و محکم زیر دندوناش فشار داد.

* شت شت شت! تو واقعا احمقی لیام... یه احمق به تمام معنا! *

به خودش گفت و پاشو با حرص روی زمین کوبید...

I'm Not Yours {ziam}Where stories live. Discover now