من که میدونم همه اسماتو میخونین ولی حالا هرکی خوشش نمیاد نخونه این چپترو😂❤ ووت و کامنت یادتون نره سرش پاره شدم😑
زین بدون معطلی و با بی توجهی درو بست و لیامو محکم به در بسته کوبید...
دستای لیامو گرفت و انگشتاشونو کنار صورت لیام ، توی هم قفل کرد .
لباشون خیلی سریع و بدون اتلاف وقت ، روی هم حرکت میکرد و این زین بود که هرچند ثانیه کوتاه ازش جدا میشد تا به هردوتاشون اکسیژن برای نفس کشیدن برسه...
لباشو از روی لبای لیام جدا کرد و بعد از اینکه یه نفس کوتاه کشید ، دوباره لباشو روی لباش گذاشت . سرشو کج کرد تا بتونه عمیق تر لیامو ببوسه و بعد لب پایینیشو محکم گاز گرفت و باعث شد لیام توی دهنش ناله کنه ...
زین لباشو از روی لبای لیام برداشت و صورتشو توی فاصله ی خیلی کمی از صورت لیام گذاشت جوریکه دماغاشون باهم برخورد میکرد . فقط میخاست یکم لیام رو اذیت کنه
ابروهای پرپشت لیام توی هم گره خوردن و اون صورتشو جلو کشید و دوباره لباشونو روی هم قرار داد . زین نیشخند بزرگی زد و لب بالایی لیام رو محکم توی دهنش ساک زد .
از لبای لیام جدا شد و درحالیکه به ناله ی معترض لیام نیشخند میزد ، روی فکش بوسه گذاشت و بعد سرشو توی گردنش برد و گردنشو بو کشید . اون بوی انگور یاقوتی شیرینی رو میداد که عملا به زین برای کبود کردنش و گاز گرفتنش التماس میکرد ...
لبشو روی گردنش گذاشت و اروم حرکت داد . لیام لبشو محکم گاز گرفت و سرشو به سمت مخالفش چرخوند تا فضای بیشتری به زین بده
زین دندونشو اروم توی پوست نرمش فرو کرد و بعد روشو بوسید . باعث شد کبودی نسبتا بزرگی بوجود بیاد
روی سیبل گلوی لیام رو بوسید و بعد روی ماه گرفتیگش یه رد خیس باقی گذاشت وقتی اونو گاز گرفت . به لیام نگاه کرد که لبشو گاز گرفته بود و چشماشو بسته بود .
نیشخندی زد و دوباره سرشو توی گردنش فرو کرد .
_من میخام ناله های بلندتو بشنوم لاو
گفت و بعد محکم لاله ی گوششو گاز گرفت . لیام لبشو محکم تر گاز گرفت و زین بهش نیم نگاهی انداخت و پوزخند زد .
_پس میخای بازی کنی؟ مطمعن باش برندش منم .
زین گفت و لیام چشماشو باز کرد و با چشمای خمارش نگاهش کرد . زین زیر لب غرید و دوباره لباشو روی لبای پسر خمار روبه روش گذاشت .
محکم و خیس بوسیدش...درست همونجوری که میخاست . زبونشو توی دهنش فرستاد و وقتی زبونش با زبون داغ لیام برخورد کرد ، حس کرد شلوارش براش تنگ تر شد .
از لیام به زور جدا شد . دستشو روی بدنش تا پایین کشید و بعد پایین تیشرت سفید و نازکشو گرفت و اروم اونو بالا اورد و از سرش رد کرد . به جایی که حتی نمیدونست کجاست پرتش کرد... چیزایی مهم تری بود که زین باید بهش رسیدگی میکرد !
YOU ARE READING
I'm Not Yours {ziam}
FanfictionHighest ranking : #2 in Fanfiction _تو متعلق به منی +اشتباه میکنی . من متعلق به تو نیستم . من متعلق به هیچکس نیستم !