| Paddy is not Back |

3.6K 568 154
                                    

دوباره ووت و کامنت کم شده ها :/ این چپترو به ووت و کامنت بالا برسونین سوسک های عزیز ❤ دستمالاتونو اماده کنین که میخایم شروع کنیم 😭😑



_میتونم بپرسم اتاق عمل کجاست ؟

_اون ته راهروهه و فقط بعدش باید بری سمت چپ .

پرستار با دست بهش اشاره کرد و لیام بدون اینکه وقتشو تلف کنه ، با سرعت به سمتش دوید .

وقتی وارد اون راهرو شد و در بسته ی اتاق عمل رو دید ، سرجاش خشکش زد . اولین چیزی که توی دیدش بود ، جولیا بود که روی صندلی نشسته بود و صورتش از اشکاش خیس بود و برادرش جرج که سعی میکرد ارومش کنه .

لیام با قدمای سستش جلو رفت و خودشو کنار جولیا روی صندلی انداخت . جولیا بهش نگاه کرد و اشکاش شدت گرفت .

_چ...چه اتفاقی براش ا..افتاده؟

لیام بریده بریده گفت و بغض توی گلوشو قورت داد . چشماش زودتر از چیزی که فکرشو میکرد داشت خیس میشد .

_نمیدونم ... نمیدونم ! اون عصر برای ابزار فروشی رفت و قرار بود شب زود برگرده . ولی اون واقعا دیر شده بود ، بیشتر از هروقت دیگه ای . بهش زنگ زدم و بعد... بعد...

حرفای جولیا بخاطر بیشتر شدن شدت اشکاش قطع شد . جرج اونو توی بغلش فشار داد و سعی کرد با نوازش موهای خواهرش ارومش کنه .

_گفتن که یه عده آدم ولگرد ریختن تو مغازش و وقتی نتونستن پولاشو بگیرن ... تا میخورد اونو زدن . یکی از دنده هاش شکسته بود . اون لعنتیا چجور تونستن؟

جولیا به سینه ی برادرش مشت زد . لیام دستشو روی صورتش کشید و اشکاشو پاک کرد . حتی نفهمیده بود که کی صورتش انقدر خیس شده بود ...

کی باورش میشد با پدی قهرمان همچین کاری کرده بودن ؟

جولیا از بغل برادرش بیرون اومد و اشکاشو کنار زد . به لیام که توی خودش جمع شده بود و اشک میریخت نگاه کرد . اون پسرو توی بغلش کشید و سرشو روی سر لیام گذاشت .

_ا...اون خوب میشه جولی مگه نه؟

لیام لباس جولی رو توی دستش مشت کرد و جولی موهاشو نوازش کرد . اجازه داد دوباره اشکاش پایین بریزن .

_معلومه که اره ! پدی برمیگرده...اون برمیگرده لیام ! برمیگرده ...

کی میدونست که خود جولی به چیزی که میگفت اطمینان داشت یا نه ؟ هردوی اونا فقط الان به پدی نیاز داشتن . اینکه برگرده و بااون صورت گردالی و مهربونش یه لبخند بزرگ بهشون بزنه .

جولی اونو توی بغلش فشار داد قبل از اینکه اونو از بغلش خارج کنه . لیام روی صندلی توی خودش جمع شد و زانوهاشو بغل کرد . با چشمای اشکیش به هری که تازه اومده بود و از نفس نفس هاش معلوم بود که دویده نگاه کرد .

I'm Not Yours {ziam}Where stories live. Discover now