| Fight |

4.1K 730 176
                                    

_اینکارا یعنی چی؟

زین با عصبانیت پرسید و به لیام نگاه کرد. لیام سرشو بلند کرد و با جدیت توی چشاش خیره شد.

_متوجه نمیشم

زین دندوناشو روی هم سابید. پسر روبه روش داره باهاش بازی میکنه... بازی که مطمعنن نمیتونه به نفعش تموم بشه...

_ماباهم حرف زده بودیم و قرار نبود هیچ کدوم از دوستای احمقت پاشونو توی خونه ی من بزارن

زین داد زد. لیام با عصبانیت از سرجاش بلند شد و دستاشو مشت کرد.

_دوستای من احمق نیستن...

_دقیقا ! اونا احمقن ؛ دقیقا عین خودت ! چرا نمیتونی بفهمی که من با وجود شرایطی که دارم نباید برای خودم شایعه درست کنم ؟ اگه کسی اون پسرو میدید میدونی چه چیزایی دربارم مینوشتن؟ توی مجله ها ، توییتر ، اینستا و هر کوفت دیگه ای!

زین بلندتر داد زد. صورتش از شدت عصبانیت قرمز شده بود و رگای گردنش متورم شده بودن.

لیام چشاشو محکم روی هم فشار داد و بعد باز کرد. دندوناشو روی هم سابید و یه قدم به زین نزدیک شد.

_تقصیر خودت بود ! اخرین باری که رفتم دکتر بهم گفت که کلیه ام که قبلا هم مشکل داشت واقعا اوضاعش وخیم تر شده... من حتی توی وضعیتی نبودم که بتونم داروهای گرونمو بخرم... و توچی؟ توی خونه ای که اندازه ی یه باغ بزرگه داری تنهایی زندگی میکنی! تو نباید با ماشین لعنتیت بهم میزدی!

_پس حالا به اینجا رسیدیم؟ اینکه دوباره من بهت زدم و همه چی عوض شد؟میدونی من چی فکر میکنم ؟اینکه تو حسودی میکنی... به همه ی چیزایی که من دارم و تو نداری

زین گفت و پوزخند زد. دستاشو توی هوا پرت کرد و مستقیم توی چشای لیام نگاه کرد که داشت اتیش ازشون میبارید.

_من حسودی نمیکنم ! نه به تو و نه به اون دارایی های مزخرفت!

بحثی که چنددقیقه پیش داشتن میکرد ، کاملا از موضوع اصلیش منحرف شده بود...

لیام دستشو محکم روی سینه ی زین زد و اونو هل داد ، طوری که زین چندقدم به عقب پرت شد.

وقتی به خودش اومد ، سرشو بلند کرد و با عصبانیتی که دوباره روشن شده بود ،لیامو برانداز کرد و بهش نزدیک شد.

_همین الان چه غلطی کردی؟

لیام یکم ترسید. اون حرکتش کاملا غیر ارادی بود.... نمیخاست همچین کاری رو انجام بده... ولی سعی کرد اروم باشه... اون کسی نیست که بخواد در مقابل زین کم بیاره.

_میدونی چیه؟ مشکل اصلی خودتی... این که تو یه خواننده یا مدل معروفی دلیل نمیشه هرجور که دلت میخاد باهام رفتار کنی... من حق دارم توی این خونه ،که خونه ی توعه ، راحت باشم... هری از در پشتی اومده بود بدون اینکه کسی بتونه ببینتش ؛ مطمعنن من حواسم بهش بود.

I'm Not Yours {ziam}Where stories live. Discover now