| What's wrong? |

5.2K 608 262
                                    

لیام با حس اینکه یکی داره موهاشو نوازش میکنه چشماشو باز کرد .

دستشو دور کمر بدن گرم کنارش گذاشت و خودشو بیشتر به اون فشار داد و موهاشو به سینش مالید . باعث شد صدای خنده ای بیاد .

اروم لباشو وسط سینه اش گذاشت و یه بوسه ی صبحگاهی نرم روش گذاشت . سرشو بلند کرد و به زین نگاه کرد که داشت با لبخند نگاش میکرد .

_صبح بخیر سوییتی

زین موهاشو بهم ریخت و لیام دوباره چشماشو بست و لب پایینیشو بالا داد . دوباره سرشو سرجای قبلیش ، یعنی توی سینه ی زین فرو کرد .

_من هنوزم میخام بخوابم

اروم گفت و سینه ی زین رو عین یه بچه گربه لیس زد . زین خندید و به این فکر کرد تا حالا روزش بهتر از این شروع شده بود ؟!

_باشه . پس من میرم تا برات صبحانه حاضر کنم

زین گفت و یه ضربه ی اروم به باسن لیام زد . لیام با اینکه سرخ شده بود ، غر زد .

_لطفا !

زین خندید و از سرجاش بلند شد . لیام ملافه هارو محکمتر دور خودش پیچید و سرشو توی بالشت فرو کرد . اروم چشماشو باز کرد و زیرچشمی به زین که خم شده بود و داشت یه شلوارکو از بین کمدش بیرون می اورد ، نگاه کرد . با دیدن بدن لختش ، لبشو محکم گاز گرفت .

زین یه تیشرت سفید پوشید و بدنشو یکم کشید . به سمت لیام برگشت و با دیدن فقط یه کپه موی فرفری که بین ملافه ها گم شده بود ، لبخند بزرگی به کیوتیش زد .

_حموم رو برات گرم کردم ... باعث میشه دردت کمتر بشه

زین گفت . به سمتش رفت و پیشونیشو اروم بوسید . ملافه هارو از بدنش کنار زد و به شاهکار خودش ، خیره شد .

لبشو لیس زد و نیشخند زد . کبودی پشت کبودی...بدن و مخصوصا گردن لیام پر از لاوبایت بود . صورتی ، بنفش و بعضی جاهام قرمز که توش خون جمع شده بود .

_زین !

لیام درحالیکه صورتشو به بالشت بیشتر فشار میداد تا صورت سرخ از خجالتش مشخص نباشه ، غر زد و بعد ملافه هارو دوباره کامل دور خودش پیچید . زین خندید و از اتاق بیرون رفت .

لیام وقتی دید زین رفت ، سرشو از زیر ملافه بیرون اورد و دوباره توی بالشت فرو کرد تا جیغ بلندشو خفه کنه... لبشو محکم گاز گرفت و پاهاشو بالا اورد و دوباره پایین کوبید ولی با درد بدی که یهو توی بدنش پیچید ، سرجاش خشکش زد .

اروم روی تخت نشست ولی وقتی دوباره کمرش از درد وحشتناکی تیر کشید ، حس کرد اشک توی چشماش جمع شد .

حالا فهمید منظور زین از دردی که میگفت چی بود !

دسته ی تختو گرفت و به کراواتی که اونجا بود نگاه کرد . لبشو محکم گاز گرفت وقتی خاطرات دیشب توی ذهنش مرور شد .

I'm Not Yours {ziam}Where stories live. Discover now