| Scary |

4.2K 702 344
                                    

لیام زبونشو بیرون از دهنش نگه داشت و حسابی روی بازیش تمرکز کرد....

همراه با حرکتای دستش روی گوشی که ماشینو به این ور و اونور حرکت میداد ، خودشم تکون میداد و واقعا دلش میخاست اینو ببره!

فقط دوروزه که روی این مرحله مونده و حسابی داره اعصابشو خرد میکنه...

در با صدای بدی باز شد و باعث شد لیام از ترس سرجاش بپره و گوشی از دستش بیوفته.

با دیدن زین که خیلی ریلکس به در تکیه داده بود و با لبخند کجش نگاش میکرد ، روی پیشونیش زد و اروم زیر لب فاکی زمزمه کرد.

همونطور که غرغر میکرد ، خم شد و گوشیشو از پایین تخت گرفت. اول خوب چک کرد که ببینه نشکسته باشه یا گلسش ترک برنداشته باشه... فقط دنبال یه دلیل کوچیک بود که زینو متهم کنه و خودشم اینو میدونست...

_باعث شدی این مرحله رو ببازم!

_واقعا فک میکنی برام مهمه؟

زین پوزخند زد و از در جدا شد و یکم جلوتر اومد. لیام چشاشو چرخوند و اون پسرو از پایین تا بالا بررسی کرد...

خب... یه شلوار جین تنگ پوشیده بود که روی زانوی راستش اندازه ی یه کف دست سوراخ بود... یه تیشرت سیاه ساده پوشیده بود و روش یه کت چرمی سیاه...

در یه نگاه ساده ، جذاب و نفس گیر ! جوری که زین مالیک واقعی میتونه باشه!

وقتی زین بهش پوزخند زد ، چندبار سرفه کرد و نگاشو دزدید و به گوشیش دوخت.

_من قراره برم بیرون

_واقعا فک میکنی برام مهمه؟

لیام حرف خودشو بهش برگردوند. دستشو توی سینش گره زد و ابروهاشو بالا انداخت.

زین یه تک خنده به پررویی اون پسر زد و با دستش موهاشو که به بالا متمایل شده بودن فیکس کرد.

_البته که نه... خواستم بگم مگی هم نیست و در نتیجه توی خونه تنهایی . حواست باشه... کل خونه دوربین کار گذاشتم

لحنش تهدید امیز بود و چشاشو ریز کرده بود. لیام پوفی کشید و دستشو توی هوا پرتاب کرد.

_باشه...اگه نمیگفتی هم فرقی نداشت ، چون به هرحال ، من اینجا چیز بدردبخوری پیدا نکردم

زین خنده ای از روی بهت و ناباوری کرد و بهش نگاه کرد. منظور اون پسر از وسیله ی بدردبخور چیه؟ هرکدوم از تابلوهای اونجا میتونن اندازه ی کل هیکل کوچکیش باشن!

لباسشو مرتب کرد و درحالیکه از در خارج میشد ، با صدای بلندی داد زد.

_حالاهرچی... مراقب خونم باش

و بعد از اون ، بعد از صدا زنگ گوشی زین در پایین با صدای بلندی بسته شد و لیام متوجه شد که شیطان بالاخره از خونه خارج شده!

I'm Not Yours {ziam}Where stories live. Discover now