| Time for back to home |

4.7K 681 287
                                    

Unedite

هری جلوی در استدیو ایستاد و بااسترس بهش نگاه کرد...

چندهفته پیش ، اگه کسی بهش میگفت که دوباره میتونه لویی تاملینسون رو ببینه ، تنها کاری که میتونست بکنه این بود که با صدای بلند به حماقت اون فرد بخنده...

ولی الان ، اون واقعا قراره دوباره تجربش کنه...و گاد این داره باعث میشه اون از استرس ازهم بپاشه !

دیروز ، طبق معمول که لویی روزهای تعطیلش بهش زنگ میزد و باهم درمورد موضوعات مختلف صحبت میکردن ، اون بهش زنگ زد.

هری از اعماق دلش عاشق بخش های صبحت کردن با لوییه. اون پسر خیلی بامزه است و همیشه حرفای خنده دار میزنه که باعث میشن هری با صدای بلند قهقه بزنه...

ولی بعضی اوقات ،اون با راهکار های خودش (که هری اصلا ازشون سر در نمیاره ) حرفاشونو به سمت چیزهای بی ادبانه مثل اینکه " الان چی تنته فرفری؟" یا اینکه "من میتونم حس کنم که تو لبای نرم و خوشمزه ای داری " میکشونه و باعث میه هری حتی از پشت تلفن ، عین یه گوجه فرنگی سرخ سرخ بشه و بیش از حد احساس گرما کنه...

به پشت سرش نگاه کرد. دیدن یه بادیگارد که دو برابر خودش بود واقعا حس بدی داشت پس سریع روشو برگردوند.

لویی اونو فرستاده بود . درواقع همراه با یه لیموزین . حس هری موقع سوار شدنش قابل توصیف بود !

_بیا داخل عزیزم...

زن مهربونی گفت و با دستش هری رو به داخل راهنمایی کرد . هری لبخند مضطربی زد و داخل رفت .

داخل استدیو پر بود از نقاشی های مختلف موسیقی و خواننده های جدید و قدیمی . چیزهایی که ناخواسته ، هری رو محو خودشون کرده بودن...

زن اونو داخل یه اتاق فرستاد و بعدخودش رفت . هری با ترس به عقب برگشت و به در بسته نگاه کرد.

_پس بالاخره تو اینجایی فرفری

هری با تعجب برگشت و مطمعنا دیدن مرد هات روبه روش برای قلبش خوب نبود...

پسری که روی مبل یه پاشو روی اون یکی پاش انداخته و با یه نیشخند عمیق روی لبای نازکش ، داره سرتاپای هری رو برانداز میکنه...هری میتونه حس کنه چشمای اقیانوسی اون دارن نامحسوس برق میزنن !

ضربان قلبش بالا رفت و حس کرد داره عرق میکنه . کف دستشو با شلوارش پاک کرد .

_ل...لویی

_شنیدن اسمم ازت وقتی دقیقا جلومی خیلی باحال تر بنظر میرسه

لویی باخنده گفت و بعدش با دستش گوشه ی لبشو خاروند . هری باخجالت لبخند کوچیکی زد .

_بیا...اینجا کنارم بشین

به کنار خوش اشاره کرد و هری نفس عمیقی کشید و به سمتش رفت . به طور خیلی اشکاری ، پاهاش لرزش داشت .

I'm Not Yours {ziam}Where stories live. Discover now