Chapter5

175 20 2
                                    


داشتم با خودم حرف ميزدم

-منو هنوز نشناخته اووووو آقا فكر كرده مظلوم گير أورده حالا بزار بگذره از امروز من دارم براش

ليستي از كلاس هاي امروزمو نگاه كردم و ديدم الان از
كلاس تاريخم ١٠ دقيقه گذشته
و بدو بدو از مدير پرسيدم و رسيدم به كلاسم
در زدم و وارد شدم

من: سلام ، من آنا لانتر هستم ببخشيد بابت دير كردنم، ميتونم بشينم؟؟؟؟؟؟

معلم آقاي مُسني بود تقريبا و گفت
-بشين دخترم إيرادي نداره من هم  كوردن هستم و فكر كنم بدوني دبير چه درسي، حالا ميتوني بشيني

چشم از إستاد برداشتم و نگاهي به دانش آموزا انداختم
و چشمم به اون عوضي زين ماليك افتاد
يه چشم قره رفتم و ديدم اولين ميز رو به روي إستاد صندلي خالي هست و رفتم اونجا نشستم

بعد از نيم ساعت

إستاد گفت:
هِي آقاي ماليك فكر ميكني من نميبينم، يا كورم؟؟؟؟ خيلي داري حرف ميزنيا پاشو بايد جاتو عوض كني
بيااااااااااااااا كنار خانم لانتر بشين

من يهو دلم ريخت ولي سعي كردم تو صورتم واكنش نشون ندم تا اون فكر كنه ترسيدم

زين: استاد تَه كلاس هم خاليه ميشه اونجا بشينم؟؟

نه همين كه گفتم
زير لب غرلندي كرد
اومد كنارم نشست

زيرلب گفت:

چيه الان خوشحالي؟
و من نگاهم رو انداختم رو استاد
زين: اين دومين باره كه اينطوري ميكني، منتظر بعديش باش

من:بس ديگ داري خيلي زِر ميزني

زين: اوه يِس ديگ چي بلدي؟

من:همه چي

خودشو داشت بهم نزديك ميكرد و من خيلي ترسيدم بودم
ولي سعي ميكردم به روي خودم نيارم

آقاي كوردن:زين اينجا هم دست از حرف زدن بر نميداري؟
زين: ببخشيد آقا

من: عععع معذرت خواهي هم بلدي؟؟؟؟؟

زين: دهنتو ببند ديگ خيلي داري زر ميزني

من: ديگه چي بلدي

برگشت و چپ چپ نگام كرد
يهو ترسيدم و نگاهم رو انداختم رو آقاي كوردن
—————————————-
منتظر راي ها و نظراتون هستماااااا

Highschool Where stories live. Discover now