تقريبا دو روز مونده به اينكه من وارد دبيرستان بشم.
و چون خونمون رو عوض كَرديم من از دوستاي خودم جدا
شدم و حالا هيچ دوستي ندارم
خونمون كه نميشه گف كلا شهر مون رو عوض كَرديم و به
يكي از شهر هاي كوچيك أمريكا اومديم
پس فردا كلاس ها شروع ميشه و من هنوز هيچكاري نكردم
نه كتاب دارم، نه كيف دارم، نه خودكار و نه مداد
تو اين چند روز بايد بگيرم
بعد از ي دوش گرفتن لباس هامو پوشيدم و از مامان كمي پول گرفتمو از خونه زدم بيرون... من آشنايي زبادي با اين
شهر نداشتم و براي همين مجبور بودم از أهالي شهر ادرس نزديك ترين شهر كتاب اونجا رو بپرسم.
بالاخره بعد از گذشت ١ ساعت معطلي به شهر كتاب رسيدم.اونجا خيلي شلوغ بود و مردم براي خريد لوازم التحرير و كتاب اونجا رو اشغال كرده بودن .
از لا به لا ي اونا كه به سختي رد شدم بِه قفسه هاي لوازم التحرير رسيدم و چيزايي كه لازم داشتم رو خريدم.
————————————————
پ.ن: اين ف.ف براي نايله
اميدوارم لذت ببريد ❤️
مطمئن باشيد أين فن فيك از سه چهارتا پارت ديگ فرق العاده ميشه
خوندنشو از دست نديد🙏🏻