Chapter7

168 17 2
                                    

اومدم خونه و بعد از خوردن ناهار رفتم حموم و دوش گرفتم
وَقتي اومدم بيرون ساعت ١٦:٣٠ بود بعد از خشك

كردن موهام نشستم موهامو اتو كردم
چون موهام بلند بود يكم طول كشيد
وَقتي كارم تموم شد زنگ خونه بِع صدا دراومد

رفتم درو باز كردم
تا درو باز كردم نينا و سل اومدن تو خونه و بدون سلام كردن رفتن سراغ كمدم

سل: هيچ لباس درست و حسابي اي هم كه براي اين پارتي نداري

من: اينهمه لباس، چشماي كورِتو باز كن ميبيني

نينا: اره مثلا اون لباش مشكي اكليلع خيلي نابه

سل: اره همين خوبه، تا ديرمون نشده بشين تا نينا
آرايشت كنه

چاره اي نداشتم و مجبورا نشستم زير دستش

بعد از اينكه پنكيكمو زد رفت سراغ چشمام و ي سايه ي مشكي به اونا زد

بعد از ده ديقه قرينه سازيِ اين چشم با اون چشم
كارِ چشمام تموم شد

از اونجايي كه وَقتي سايه ي پرنگ ميزني نبايد رژت پررنگ باشع
برام ي برق لب ساده زد

رفتم تو حموم و لباسمو عوض كردم

براي اينكه دير نشه يه تاكسي گرفتيم و به سمت كلاب حركت كردم

وَقتي وارد كلاب شديم آهنگ
Friends از Justin Bieber
داشت پخش ميشد

نينا و سل منو به سمت بار بردن و تا رسيدن براي
خودشون ودكا سفارش دادن

سل: اههههههه، اخه تو چقدر پاستوريزه اي
لب به مشروب هم كه نميزني
فقط يه شبه هااااااا

من: يه كاري نكنيد از پاستوريزه اي دربيام وگرنه نميتونيد منو جمع كنيد

سل: فكر نكنم آدمش باشي

من: آگه باشم چي؟؟؟

سل: اگه باشي من اسممو عوض ميكنم

من: چي ميزاري

سل: هرچي تو بگي

من: پس آماده باش فردا بري ثبت احوال

اينو گفتم و به اون كسي كه تو بار بود گفتم برام ودكا
بياره

اون اورد و من شروع كردم به خوردن بدون وقفه

سل: اووووووو حالا من ي چيزي گفتم يكي اينو از برق
بكشه

نينا: اونو ولش كن ، اونجا ببين بريم پيش اونا

سل: زين و رفيقاشو ميگي؟؟؟

نينا: اره، نميدونستي من با ليامم؟؟؟

سل: نه آخه لوييس بهم نگفته بود

اونا رفتن و منو تنها گذاشتن

من تو حال خودم نبودم و همش سرم گيج ميرفت ولي از اونجايي كه معلوم بود زين و دوستاش هم اونجا بودن
به همين دليل از اونجا اومدم بيرون

Highschool Where stories live. Discover now