Chapter32

107 17 8
                                    

من:"ممممممممننننننن"
نينا:"خب با ي ودكا چطورين؟؟؟ من كه خودم عااااشقشم.... lets gooooo"

همگي به سمت بار حركت كرديم. وَقتي به بار رسيديم نينا به گارسون يه مدل ودكا رو گفت و اون سه تا شات  برامون اورد.
سل:"به سلامتيه؟!!؟"
من:"اكيپ خودمون"
نينا:"yeahhhhhhhh"

شات اولو رفتيم بالا. وَقتي ليوانمو گذاشتم رو ميز يه چيزي توجهمو جلب كرد. نايل و هري و ليام و لويي و زين، يكم اونور تر از ما وايستاده بودن و مست بِع نظر ميرسيدن. نايل كه كاملا مشخص بود مست كرد از صداي خنده هاش كه به گوش من هم ميرسيد ميشد تشخيص داد.

من:"هي بچه ها مثل اينكه ما تنها نيستيم، دوستامونم انگار اومدن سينگل پارتي"
نينا:"يني اگه من بفهمم لي با دختره.... با همين دستام خفه اش ميكنم"
سل:"منم"
هردوشون داشتن حرص ميخوردن، ى البته خودم، منم دوست ندارم نايل رو با ي دختر ديگه ببينم. ولي اين ارزون به حقيقت نپيوست و همون موقع ٥ تا استريپر
(دخترايي كه برهنه ميرقصن) به سمت اونا اومدن و هركدومشون سمت پسرا رفتن و شروع كردن به رقصيدن براشون.

من:"من نميتونم اين وضعيت و قبول كنم"
نينا:"و منم"
سل:"و البته ممممممننن"
من:"ماهم ميتونيم اونارو حرص بديمااااا"
نينا:"چطوري؟؟؟ اونا كه نميدونن ما اينجاييم"
من:"ميتونم.... يكم مست كنيم.... ميتونيم با پسرا برقصيم مخصوصا شما ٢ تا كه دوست پسراتون اونجا دارن با دخترا حاااال ميكنن... و همينطور من كه بايد يه درس درست و حسابي به آقا نايل بدم، كه بعد از اين بفهمه كه تو كاراي من نبايد دخالت بكنه.
گرچه كه من كاره بدي نكردم و كاره زين بود كه منو يهو بوسيد. ولي امشب معلوم نيست كه من كيو قراره ببوسم"

نينا و سلنا با هم جيغ كشيدند:"اااااااووووووو"
من:"دخترا!پس بزنيد بريم حال كنيم"

بعد از اين حرف چند تا شات ديگه هم خورديم. من كه خودم به شخصه از اون ادم هايي هستم كه زود ظرفيتم تموم ميشه، ولي امشب فرق داره و من نميخوام تو حال خودم باشم و بايد يه درسي بِع نايل بدم، بايد ببيينم با كارايي كه من ميكنم حسودي ميكنه يا غيرتي ميشه؟؟

اميدوارم تلاش هام بي فايده نباشه و بتونم يه جواب خوب بگيرم.با نينا و سل وارد پيست رقص شديم و به شروع كَرديم بِع رقصيدن، ولي همش حواسمون به پسرا بود. انگا نه انگار كه ما تو اين كلاب هستيم، فكر كنم كه هنوز مارو نديدن، ولي اشكال نداره، يكم ديگه ميفهمن دنيا دسته كيه.

يه پسر به سمت نينا اومده و بود و بهش پيشنهاد رقص داد، نينا هم كه از خدا خواسته، درخواست اونو قبول كرد و يكم رفت اونور تر كه جلوي ليام باشه.
و موفق هم شد، ليام اونو ديد و خيلي ناگهاني از جاش پريد و به سمت نينا اومد.

ليام:"ببينم تو اينجا چه غلطي ميكني؟؟؟"
از اين حرفش معلوم كه خيلي قاطي كرده، چون ليام تاحالا با نيما اينطوري حرف نزده بود، حتي نازك تر گل هم بهش نميگفت.

نينا:"يكي بايد از خودت اين سوالو بپرسه"

درحالي كه اون دو تا داشتن باهم دعوا ميكردن يه پسر جذاب به سمت من اومد و بهم پيشنهاد رقص داد.
من از روي اجبار قبول نكردم، اون واقعا هات بود.
كمي اونطرف تر رفتم كه نايل بتونه خووووب ببينه. و انگار موفق شدم، نگاه هاي غضبناك نايلو رو خودم حس ميكردم، اون هم مست كرده و هم از عصبانيت قرمز شده بود.

اوه خداااااي من اين داره جواب ميده، بزار به حرص خوردن ادامه بده، اون پسر كه اسمشم نميدونم دستاشو گذاشت رو كمرمو به أرومي حركت ميداد.
اوه ماي گاد فكر كنم اون راست كرده(😬)
چون يه موقعه هايي به آلتش برخورد ميكردم و حسش ميكردم
ولي سعي ميكردم ذهنمو ازش دور كنم و خب وَقتي كه به نايل نگاه ميكردم كاملا فراموش ميكردم كه دارم با كسي ميرقصم.

نايل از جاش بلند شد. من تا اين صحنه رو ديدم رومو برگردوندم و به رقصيدنم ادامه دادم.
حس كردم كسي داره بازومو ميكشه و اون كسي نبود جز زين.
وات د هل پس نايل كو؟؟؟!
زين:"هي تو داري چيكار ميكني؟؟؟ اصلا خوشم نمياد با پسراي ديگه ببينمت"

من:"مگه تو بايد خوشت بياد، اصلا به تو چه هااا؟؟؟ به تو چه من با كي ميپرم.... اصلا دوست پسرمه. برو رد كار خودت بابا... بزار باد بياد"

بازومو از دستش بيرون كشيدم و دوباره برگشتم تو پيست رقص، ولي همينطور با نگاه هام دنبال نايل بود كه يكي دَمه گوشم گفت:
"دنبال من ميگردي؟؟؟"
نايل بود كه با دوتا گيلاس شامپاين پشت سر من وايستاده بود.
نايل:"اوه... راستي يادم رفت بگم چقدر لباست بهت مياد"

من:"ممنونم"
نايل:"بگيرشون"
به شامپاين هايي كه تو دستش بود اشاره كرد.
من:"خب به چه مناسبت بايد شامپاين بنوشيم؟؟؟"
منتظر يه حرف خوب ازش بودم كه گفت:
"قرار نيست با من چيزي بنوشي، قراره اينو با دوست پسر جديدت بنوشي و دوستيه جديدتونو جشن بگيري. خب ديگه من بايد برم، بعدا ميبينمت"

چهرهش از عصبانيت هر لحظه قرمز تر ميشد.
—————————————————
اصلاااااا ازتون راضي نيستم، نه ووت ميديد و نه كامنت ميزاريد.
خسته شدم ديگه:/
براي همينكه اينقدر دير به ديرآپ ميكنم☹️😐

Highschool Where stories live. Discover now