من: هي هي داري چيكار ميكنيبعد از اينكه منو از بار اورد بيرون اينو بهش گفتم
نايل: نديدي اون ازت چي ميخواست
من: چي ميخواست؟؟؟ لاأقل كسي نيست كه من هرروز تو مدرسه ببينمش
نايل: ميدونم، ولي من معذرت خواستم
نميخواي منو ببخشي؟؟حالت بازيگوشيم گرفت و گفتم:
نميدونم😈
بايد فكر كنمنايل: خب من چيكار كنم تا منو ببخشي؟؟؟
من: امممممم، مثلا بريم شهر بازي
نايل: بريم؟؟؟ من كه پايه ام و از أون بازي خطرناكاش سوار ميشم
ولي تو يكم به قيافت ترسو ميخورهمن كه حالم دست خودم نبود وَقتي به خودم اومدم فهميدم هنوز تو بغلشم
من؛ نميخواي منو بزاري پايين؟ و اينكه من اصلاهم ترسو نيستم
فورا منو گذاشت رو زمين، من همون لحظه حس كردم سرم گيج رفت و ماشينو گرفتممن: منو نميبري؟؟؟؟
لبمو عين بچه كوچولو ها اوردم پايين و اون قبول كردو گفت:
ولي خودت بايد مواظب عواقبش باشيمنم سرمو تكون دادم و سوار ماشين شدم
ماشيني خيلي مدل بالا بود و من تاحالا از اين جور ماشينا سوار نشده بودم
بالآي سرم ساندروف داشت و من عين ماشين نديده ها داشتم كل ماشينو آناليز ميكردم، صندلي اي كه روش نشسته بودم از چرم و اين خيلي حس راحتي بهم ميداد
يهو به خودم اومدم و ديدم نايل داره نگام ميكنهمن: چيه چرا اينجوري نگاه ميكني؟؟
نايل: آخه تو خيلي با دقت داري ماشين منو نگاه ميكنيمن: خب حالا ببخشيد ميشه راه بيوفتي، دل تو دلم نيست، ميخوام تمام هيجانمو خالي كنم
اون سرشو به نشونه ي باشه تكون داد و حركت كرد. تو ماشين آهنگ 24k magic داشت پخش ميشد و اين اهنگ واقعا رو مخ بود . من نميدونم اون چطوري داره بِع اين اهنگ گوش ميده ولي اينطور كه معلومه اون هم واصله و هم داره لذت ميبره چون هم زمان داري ميخونه و سرشو تكون ميدهما بعد از نيم ساعت بالاخره رسيديم به شهر بازي و اونجا شلوغ بود
من هنوز حالت سر خوشي داشتم وَقتي رسيدم گفتم بريم كشتي صبا (دوستان من اينارو از رو همين پارك ارم خودمون برميدارم شما ديگ ببخشيد:/)
با اينكه در حالت عادي زياد سواري نميشم ولي نميدونم اينهمه جرأت از كجا اومد
اون حتما بخاطر الكليع كه خوردمرفتيم اون نوك نوك نشستيم و اولش كه شروع شد حس خوبي داشتم و فقط جيغ ميكشيدم و ميخنديدم
نايل هم كنارم نشسته بودو اونم همين حسو داشت
با اينكه اون مست نبود
كشتي كه أوج گرفت من نميدونم چرا سرم شروع كرد به گيج رفتن و چشمام سياهي رفتن
ديگه نايه جيغ كشيدن و هورا گفتن نداشتم و فورا دستو گرفتم جلو دهنم تا بالا نيارم و همون لحظه محكم يه پايه نايل مشت زدم
نايل: آره ميدونم داره خوش ميگذره
اون اينو به همراه جيغ و داد و گفت و حتي بهم نگاهم نكرد
من دوباره همون كارو انجام دادم ى ايندفعه داشتم واقعا بالا مياوردم
نايل برگشتو بهم نگاه كرد و تا اومد بگه چته تو ساكت شد
وَقتي ديد دارم به حالا اينكه ميخوام بالا بيارم اشاره ميكنم سريع داد زد تا اون كسي ك مسئول بود دستگاه رو نگه داره
يكم طول كشيد تا اين اتفاق بيوفته بخاطر همين
حس كردم اون دستشو گذاشت پشتم و به نشونه اينكه نفس عميق بكشم منو اروم كرد
———————————-
^^ببينين چقدر براتون نوشتم
قدرمو نميدونين ديگ
خب حدس ميزنيد آنا حال بد ميشه يا نايل نميزاره اين اتفاق بيوفته؟؟
منتظر نظراتون هستم💕