Chapter26

108 15 11
                                    

نايل:"اشكال نداره منم رو تخت بخوابم"

من:"البته...تخت خودته چرا از من اجازه ميگيري"

نايل:"اخه براي اينكه راحت باشي پرسيدم"

من:"نه من راحتم"
كي ميدونست. راحت تر ازاينكه پيش كسي كه دوستش دارم بخوابم؟؟؟
دلم ميخواست بازم تو بغل گرمش باشم. تنها جايين كه احساس ارامش ميكنم.

با اينكه دوتامون درازكشيده بوديم اما خوابمون نميبرد.
من:"نايل؟؟؟"
نايل:"بله"
من:"امممم....توام نخوابيدي؟؟؟؟"
نايل:"نه"
من:"خب الان بايد چيكار كنيم؟؟؟؟ من اصلا خوبم نميبره"
نايل:"در اتاقم كه قفله نميشه كاريش كرد. وگرنه ميرفتيم بيرون"
من:"لابد شهر بازي:/"
نايل:"از كجا فهميدي؟؟؟😂"
من:"واقعا كه"
نايل:"نه جدا. شايد ي هوا خوريه ساده"
من:"با اون موافقم"
نايل:"موافقي كه نميشه رفت بيرون"
من:"يادم ننداز احساس ميكنم زنداني شديم"
نايل:"دقيقا...ولي خوبيش اينه كه با تو زنداني شدم"

تقربيا اينو زمزمه كرد كه من نشنوم. ولي من فضول تر از اين حرفام

من:"چي؟؟؟تو چيزي گفتي؟؟؟"
نايل:"ن...نه...فقط داشتم ميگفتم حوصلم سر رفته"

گوشيمو از پاتختي برداشتم و رفتم تو اينستاگرام.
تو دايركت برام يه پي ام اومده بود
رفتم توشو ديدم كه زين بهم پي ام داده بود

زين:*سلام*

من:*سلام؟؟؟*

زين:*چه خوبه كه الان انلايني*

اين اولين باريه كه زين داره باهام اينطوري حرف ميزنه. يني ميخواد چي بگه. بازم ميخواد منو تخريب شخصيت كنه؟؟؟؟

من:*خب كارت چيه اين موقع شب؟؟؟*

زين:*خب راستش ميخواستم باهات حرف بزنم*

واقعا نميدونستم اين موقع شب ميخواد راجب چي حرف بزنه.
من:*ميشه زودتر بگي چون بايد بخوابم*

زين:*خب ميخواي من فردا پي ام ميدم*

من:*نه ميشنوم بگو*

زين:*خب راستش.....*

من:*راستش؟؟؟*

زين:*من احساس ميكنم عاشقت شدم*
با خوندن اين متن از جام پريدم و رو تخت نشستم و درد بدي رو تو مچ پام احساس كردم
ولي هيچي مهم تر از اين نبود كه زين داره همچين حرفي رو بهم ميزنه.

Highschool Where stories live. Discover now