- قسمت سي و ششم ♡

1K 229 84
                                    

- "تو منبع جديد خوشبختي من هستي"

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

- "تو منبع جديد خوشبختي من هستي"

داستان از نگاه يونگي

هنوز براي انجام كاري كه چند روزي ميشد توي مغزم افتاده ترديد داشتم كه با به ياد آوردن شيريني هايي كه شوريشون خيلي بيشتر از طعم اصلي و شيرينشون بود لبخندي زدمو سرم رو پايين انداختم! هر چند نشون دادن احساساتي كه هنوز كامل ازشون مطمئن نبودم كار راحتي نيست،مخصوصا وقتي به كسي مثل من كه خيلي وقته عشق و علاقه رو كنار گذاشته ميرسه.

مني كه با از دست دادن عشق اولم،پيانو،همه چيز رو پس زدمو ترجيح دادم فقط روزهارو شب و شب هارو روز كنمو بگذرونم!

اما بر خلاف تمام اعتقاداتم كه همه اون هارو 'سرد' يا 'نا اميد' خطاب ميكردن از يه چيز باخبر بودم،اونم احساسات شيريني بود كه پسر مو بلوند با لبخند شيرين و چشم هاي ريز شده اش بهم منتقل ميكرد!

نميدونستم اين حس گرمي كه توي قلبم ايجاد ميشه چه اسم دقيقي داره اما ميدونستم حالم رو خوب ميكنه چون با از بين رفتنش من خودم رو باختمو تا جايي رفتم كه ميتونستم به گريه بيفتم!

وقتي جيمين از ترس شروع به لرزيدن كردو چند باري سر من احمق كه بدون در زدن وارد اتاق شده بودم داد زد،وقتي صداي گريه اش رو شنيدمو مجبور شدم براي آروم شدنش التماسش كنم اون زمان بود! اما راستش نميتونستم تصميم بگيرم كه قلبم از اين كه جيمين ازم ترسيده شكسته يا از شنيدن صداي گريه و ديدن چشم هاي خيسش

نفس عميقي كشيدمو كمي سر جام تكون خوردمو با سنگ ريزه هاي زير پام كه كنار گلدون ريخته بودن بازي ميكردم.به هر حال اون روز خوب تموم شدو وقتي به خونه برگشتم با جيمين كه لباس هاي جديدو نو پوشيده بود،لبخند بزرگي به لبخند داشتو با ظرفي پر از شيريني جلوم ايستاده بود مواجه شدم.هيچوقت قرار نيست صحنه اي كه با ذوق توي چشم هام نگاه كردو گفت براي من درستشون كرده رو از ياد ببرم!

و مهم تر از اون هيچوقت قرار نيست اين كه جيمين قبل از اتفاق هولناك به فروشگاه رفته و تصميم به انجام اون كار گرفته بود رو فراموش كنم! جيمين بود كه باعث حرف زدن جين با من شد،اون عموي حساس و زود رنج من از بالا رفتن صدام دلخور شده بودو جيمين وسط فيلمي كه چهارتايي نگاه ميكرديم شروع به حرف زدن كردو با جمله ي 'كاش منم يه عموي درست حسابي داشتم كه زود ميبخشيدو آشتي ميكرد' همه چيز رو شروع كردو با تمام مقاومت هاي جين مارو محبور كرد تا همديگه رو بغل و آشتي كنيم!

Bloom of the innocent FlowerOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz